جلسه سردبیری آیین بود، رضا هم امده بود برای گرفتن عکس تمام قد روی جلد فردا، در حین عکاسی بهش خبر دادن که کافیه برگرد ، روزنامه توقیف شد.
من هم از همه جا بیخبر بالا بودم که دکتر امد بالا و نشست و گفت هم میهن توقیف شد.
یک دفعه وارفتم. سرم درد گرفت و حس کردم فشارامد پایین. این چند روز حسابی اذیت شده بودیم اما فکر نمی کردم اینقدر زود!
امدم روزنامه شلوغ و پلوغ بود، هم بچه های خودمان هم کلی میهمان برای عرض تسلیت.
اول همه ولی را دیدم و سعید طبقه اول بودند، ظهر همگی مشغول شیرینی خوران رهبر بودند شب نشده عزای بستن روزنامه را داشتن. ظهر رهبر، دبیر هم میهن 2 شیرینی داده بود انشالله عاقبت بخیر بشوند. اما شب نشده بالاخره آن که نباید بشود شد.
از ولی پرسیدم دلیل چی هست؟ خنده تلخی کرد . گفت : فکرش را هم نمی کنی، بخاطر اینکه وکیل بجای متهم حاضر بوده. بیشتر تعجب کردم تا رفتم بالا و متن حکم را خواندم، مصاحبه دادستان با فارس همان متن حکم هست. خلاصه حسابی شلوغ بود و همه عصبی و ناراحت. مطمئنا بعضی ها از اینکه چشم تیزبینی دارند که بعد از نزدیک به 4 ماه توانستند دادی را بستانند و متوجه بشوند که حکمی به غلط داده را متوقف کرده اند، امشب سرشان را راحت بر زمین می گذارند.
امیدوارم در احقاق حق هم همینقدر تکاپوی شدن داشته باشند.
انشاالله
خلاصه بعد از 40 و اندی شماره و پیدا کردن کلی مخاطب، تمام شد. خدا عاقبتمان را بخیر کند. دنیا زود گذر است.
چه خوش است این نوا
انا لله و انا الیه راجعون.
آیا باور دارند؟
تکمله: البته مطمنا برای کسی مهم نیست که بطور مستقیم 300 نفر بیکار شده اند!
می خواستند نروند :)
تکمله 2: ایندفعه دیگه نمیشه مسافر کشی هم کرد،چون بنزین در کار نیست . :)
البته برای اونا گفتم که ماشین دارند.
تکمله3: خدا را شکر ، روزی را خدا قسمت می کند.
تکمله4: اینجا تو خونه بغضم ترکید. یاد ولی کردم که توی پله ها با گوشه دستش اشکها را پاک می کرد. انصافا زحمت زیادی برای هم میهن 2 کشد. خیلی زیاد
تکمله5:
ایده های خوبی داره، انشالله پایدار باشه
تکمله 6: کاش بودی . . . ، حتی با تمام "نه" هایی که می گویی