2005-08-30

نگاه تاريخي 


اين شماره يادنامه هم درامد، اميدوارم حداقل يك نگاه به ان بياندازيد، بايد گذشته هويتي خودمان را بشناسيم و حداقل براي خودمان آن را بازسازي كنيم. نگاه جامعه ما به گذشته نزديك خودمان، خيلي پر از نگاه‌هاي مبهم و سنگين و حتي گاهي نفرت بار است، نگاهي كه باعث شده ما از گذشته نزديك خودمان، تحليل درستي نداشته باشيم، شناخت گذشته به عنوان آيينه‌اي براي آينده سبب مي‌شود در رفتارهاي بعدي خود بسياري از اشتباهات را تكرار نكنيم، معايب را به دور انداخته و محاسن را به عنوان شاخص دوباره به كار گيريم، تاريخ درسهاي خوبي به ما مي‌آموزد به شرطي كه افراد و وقايع را در ان سياه و سفيد نبينيم، همه را خاكستري ببينيم با خوبيها و بديهايشان، همانگونه كه ما هستيم، بدانيم كه همه را بايد با توجه به تمام خصائلشان نگاه و يا نقد كنيم. تاريخ معاصرمان با دو چيز همراه گشته يكي ابهاماتي كه به علت رفتار گروه‌ها و شخصيتها نتوانسته بر طرف شود، و ديگري نگاه‌هاي كلي نگري كه تنها ادمها را مي‌توانند به بد و خوب تقسيم كنند، مصون ماندن از اين دو نگاه كمك زيادي به ما مي كند تا بتوانيم، نگاه مثبتي به آينده و گذشته خود داشته باشيم، در عين حال شناخت بيشتر به ما كمك مي‌كند تا نگاهي هم به هويت قبلي خودمان بياندازيم، نگاهي كه مدتي است از پيش روي ما رخت بربسته، اگر يادنامه‌هاي شرق را نگاه انداخته باشيد، سعي مي‌شود اين نگاه به خوبي در آن مشخص باشد، بد نيست شما هم اگر به اين مشخصه‌ها اعتقاد و يا شناختي داريد به ما هم كمك كنيد تا اين مجموعه ها پر بار تر شود.

البته حتما نگاهي هم به مقدمه نوشته شده توسط آقا مهدي بياندازيد:
از اختلاف و كشمكش هاى سياسى كه بگذريم در همه جناح ها و نحله ها، در كنار فعالان سياسى و مبارزان كه همواره مورد فشار، ظلم و تبعيض قرارمى گيرند، قشر ديگرى نيز هستند كه ظلم و تبعيض و فشار را همواره تحمل كرده اند، اما نه نامى از آنان در تاريخ هست و نه خود در پى نام جويى و سهم خواهى بوده اند. مادران و همسران مردان مبارز از اين قشرند. همه عوارض و هزينه هاى مبارزه بر آنان تحميل مى شود بى آنكه در انتخاب آن نقشى داشته باشند، با اين همه بى ريا و بى صدا همه را از سر مى گذرانند. زمان پيروزى نيز باز از آنان خبرى نيست. كسى قدردان كه نيست، حتى خبر هم نمى شوند چه كسانى همچون گاردى بى سلاح محافظ اين مبارزان بود، چه كسى آنها را تدارك كرد، چه كسى پشت ميله هاى زندان ساعت ها با تشويش، اين سو و آن سو دويد، تحقير شد، سيلى خورد و مجروح شد تا چند دقيقه اى به ديدار يار برود. در تاريخ كدام مورخ ثبت شد كه همسر زندانى از نان و لباس خانه مى زد تا بسته ميوه اى براى ملاقات زندانى اش تهيه كند. چه كسى فهميد ساليانى كه همسرش زندان بود او آبى خوش ننوشيد، با هر تلفنى و زنگ درى قلبش فرو مى ريخت كه نكند... و هر شب هزار و فكر و خيال و اما و اگر ... شكنجه چيست؟ مگر او شكنجه نشد؟ بى مهرى اطرافيان، گريزهاى آشنايان و فاصله گرفتن هاى مصلحت جويانه دوستان و سرزنش ها و زخم زبان هاى خويشان كه تو مى دانستى او چه مى كند، چرا گذاشتى ... متن كامل

فكر مي كنم مجموعه بعدي در انتهاي شهريور منتشر شود، يادنامه‌اي كه مي‌خواهد نگاهي دگرگونه به سرداران شهيد جنگ داشته باشد، يادنامه سرداران شهيد را به حول و قوت خدا در پايان شهريور ماه مي‌توانيد داشته باشيد، در ضمن اگر كسي با خانواده شهيدان باكري آشنايي دارد خوشحال مي شوم در اين ضمينه به من كمك كند. اين دو مطلب را هم من و پدرام با اين نگاه تهيه كرديم، نگاهي كه به ما كمك كند تا بتوانيم از گذشته نه چندان دورمان اطلاعات بهتري داشته باشيم، از آدمهايي كه به راحتي مي توانستند در عين اخلاقي بودن با همه ارتباط داشته باشند و همه را نقد كنند، ادمهايي كه نقد خود را هم به راحتي مي‌پذيرفتند، يك مقدار فكر كنيم، چرا انقلاب آنقدر زود اين افراد دست اول خود را از دست داد، تنها مي‌توانيم به حال خودمان نسلهاي بعدي كه در كوران مشكلات فهميدن را آغاز كرديم حيف بخوريم، كاش ما بتوانيم كاري انجام دهيم ...

جاي همه ايشان خالي، چه صبور بودند و خالي از ادعا، در مقابل ما پرمدعايان خالي از معرفت

يك نكته: اين نكته هم شايد براي شما خالي از لطف نباشه كه تقريبا تمام نوشته هاي اين مجموعه را بچه‌هاي اصلي چارسوق كمك كردند، براي خودم كه خيلي جالب و مهم هست.

مصاحبه با بهزاد نبوي
با همه گروه ها برخوردى اخلاقى داشت
او كه تا آخرين لحظات قبل از شهادت رجايى با او بود، ناگفته هاى بسيارى از آن مرحوم دارد. از سال هاى زندان شاه تا پيروزى انقلاب و بعد مسئوليت هاى اجرايى و درگيرى هاى سياسى بعد از انقلاب و نخست وزيرى رجايى سينه اى پرخاطره دارد كه بخشى از آن را در اين گفت وگو مى خوانيد ... .
ادامه متن

مصاحبه با مصطفي تاجزاده
رجايى مخالف اعدام سعادتى بود
تاريخ را كه مرور مى كنى در آن مدت كوتاه مسئوليت، كسانى همراه و هم نفس رجايى بوده اند، كه امروزه تنها در خلوت از او سخن مى رانند و حسرت روزگارى را مى خورند كه در دوئل خشونت بار سال هاى دور و نزديك، فرزندان اين خاك بر خاك افتادند.تاج زاده را در روزهاى آخر مسئوليتش در مركز تحقيقات استراتژيك ديديم تا از دوران حضورش در كنار محمد على رجايى بگويد و خاطراتش را از منش و روش رجايى بشنويم.كنجى از تاريخ كه كليشه شده است ... .
ادامه متن

رجایی و باهنر 

ویژه نامه جدید هم تمام شد، انشالله روز سه شنبه می توانید از روی دکه ابتیاع فرمایید :)
کار جالبی یک مجموعه هویتی ماندگار.
البته ممکنه نظر خیلی ها این نباشه ...

رضايت خاطر 

چهارشنبه عقد كنان دو تن از دوستانم بود، زهرا و پدرام؛ جاي همه شما خالي در يك فضاي كاملا خودماني و دوستانه مراسم برگزار شد، بالاخره بعد از چند ماه پر نشيب و فراز، اين دو "مَن" از امشب به "ما" تبديل شدند، اميدوارم اين پروسه براي اين دو ادامه دار باشه و عاقبت بخير بشن؛ تبديل به ما شدن، براي همه ما، ادمهايي كه براي خودمون كلي "من" هستيم، خيلي سخته، اين راه يك پروسه است كه صبر و همراهي و همدلي مطلبه؛ پيدا كردن يك "من" كه حاضر باشه براي همراهي با تو ازمنيت خودش بگذره و دنبال همراهي باشه، يك نعمت هست البته به شرطي كه طرف مقابل هم توان درك اين از خود گذشتگي رو داشته باشه و براي رسيدن به اون تلاش كنه ... ،الان بعد از دو ازدواج در ميان نزديكانم تازه دارم معناي هم كفو بودن فرهنگي و معنوي را درك مي كنم ولي چقدر ادمهايي كه معيار زندگيشان فقط بودن مادي خود نيست كم شده،... ؛ داشتم ميگفتم ما هم بعد از ظهر با حميد رفتيم و جاي همه شما خالي فكر مي كنم كه هديه ما را هم اكثرتان نتوانيد حدس بزنيد، " كتاب" بود، كتاب چي؟ حدس بزنيد! قران ترجمه بهاالدين خرمشاهي، كار خوبي است، و زحمت زيادي براي ان كشيده شده،

و اما عاقد باز هم جاي همه شما خالي با مال خيلي ها بسيار فرق داشت

"خداي را مي طلبيم كه درهاي رحمت و مغفرتش را بر روي ما بگشايد و به ما توفيق خدمت به نفس و شفقت بر "خلق عطا فرمايد
ياد مسجد امام صادق بخير،‌ در اقدسيه، هميشه جلسات شلوغي بود.
ياد جلسات حافظ بخير در محمديه معرفت و ... .
آره جاي همه شما خالي بعد از ظهر خدمت دكتر عبدالكريم سروش بوديم
خيلي خودماني آمد و خطبه عقد را جاري كرد.

(مطالب را سعي كردم كامل پياده كنم و اگر جايي هم متوجه نشدن نقل به مضمون است)
«اين واقعه را از هر جهت به شما خجسته مي گويم انشالله كامياب باشيد، دست خدا و سايه خدا بر سرتان باشد
اميدوارم زندگي مشترك توام با اميدي داشته باشيد، كه البته منوط به گذشت از دو طرف هست
كه " ارادتي بنما تا سعادتي ببري" بناي خود را بر گذشت بگذاريد كه انشالله هم خدا راضي باشد تا شما هم رضايت خاطر پيدا كنيد زندگي كه در ان حرس نباشد طمع نباشد و گذشت باشد خيلي پر ارج است.
بالاترين نعمت زندگي رضايت خاطر هست
ماه رمضان هم نزديك است و يكي از دعاهاي ماه رمضان اگر خاطرتان باشد اين است(متن عربي را نفهميدم) "خدايا به ما رضايت خاطر بده" رضايت خاطر بهترين نعمت هست، كسي ممكنه كه بيشترين امكانات را هم داشته باشه اما هنوز راضي نباشه همه اش بگويد ان يكي بهتر هست، همه اش مي گويد كاش آن يكي ديگر را هم داشت، او فردي است كه رضايت خاطر ندارد، اما يك كسي با امكانات محدود و يك زندگي متوسط رضايت دارد، اين پادشاه روي زمين است، اين در بهشت است، بهشت مجازي نيست ، خطابي نيست، حقيقت امر همين است، و دل را بايد براي نعمتهاي بزرگتري گشاده داشت، ومحبوبهاي عظيم تري؛ از زندگي هم بايد به قدر كفاف به دنبال بود، بايد انقدر به دنبال بود كه احتياجهاي اوليه زندگي ادم رفع بشه، كه محتاج ديگران نباشيم و دل را براي پرواز به جاهاي ديگري اماده كنيم، اين اصل زندگي دنيوي اين هست كه ادم سهم بدن را بدهد، تا بدن ادم رو ازار ندهد و نق نزند، تا ادم اماده بشود براي پروازهاي روحاني و ... ، اگر ادم اين كار را فردي انجام مي دهد جمعي و به نحو مشترك خيلي قدرتمند تر هست، " يدالله مع الجماعه" خداوند دستش با جمعيت هست، يعني از يكي كه برويم بالاتر جمعيت شروع مي شود، دوتا ميشويد، انشالله فرزند خواهيد داشت، يك جمعيت كوچك را تشكيل مي دهيد، و دست خدا انجا نمايانتر مي شود و بيشتر حضور او را احساس مي كنيد البته به شرطي كه، در زندگي شما خدا حاظر باشه و غائب از صحنه نباشه، ‌و انشالله روي خوشي و خير و عافيت و سلامتي رو خواهيد ديد، دعاي همه ما كه اينجا هستيم بدرقه راه شماست، پدرتان ، مادرتان نزديكان و اولياي الهي؛ و انشالله كه يك لبخندتان صد لبخند و صد لبخندتان هزار لبخند بشه، دلتان خوش هست ، خوشتر بشود، ذلال و پاك و نوراني و روحاني، خداوند انشالله به روي شما كه لبخند مي زنيد، لبخند بزنه، اگر دل شما شاد باشه بدانيد كه خداوند شاد هست، دل جاي خداست، هرچه كه انجا اتفاق بيفتد بدانيد كه خدا انجا كارهايي مي كند، و خدواند از لبهايي كه لبخند بزنند و دلهايي كه شاد باشند، خيلي خوشش مي ايد، توجه كنيد كه شادي از نعمتهاي بزرگ خداوند هست، يعني ما كه الان اينجا هستيم در يك مجلس عبادت قرار داريم، فكر نكيند فقط جايي كه روضه خواني هست انجا عبادت هست، نه دلها كه شاد است و لبها كه پر از خنده هست، اين قلبها كه پر از اميد هست و اين نيتهاي خير و اين انسانيتها و اين كه افراد با همديگر در كمال دوستي و صميميت جمع بشوند، بدون مرز، بدون غرض، بدون طمع، كنار هم بنشينند اين ها همه بهشت هست، نعمت خداوند هست، فكر نكنيد بهشت و نعمتهاي خداوند نوع ديگريست همين چيزهاست، ما براي خدا كلمه شادي رو به كار نمي بريم، بلكه رضايت را به كار مي بريم ، اين همان است،‌ اين چيز موجب رضاي خداست ،‌يعني همان، يعني خدا خوشش مياد يعني راضي هست، يعني شاد هست،‌ ما شادي را بيشتر براي عالم بشري به كار ميبريم، چه بهتر ادم كاري بكند كه خدا راضي باشد،‌و خدا شاد باشد و انشالله اين شادماني را شما هم ادامه بدهيد،‌ و درشادي امروز شما ما هم سهيم هستيم ، دعاي پدر و مادر، دعاي غير در حق غير هميشه مستجاب هست،‌ ما همه خيلي خوشحال هستيم كه شما را دعا كنيم ، به عنايت حق روانه خانه بخت بشويد، بخت، يار باشيد و ...
ما هعم انشالله خبرهاي خوش و خوشتر از آينده شما بشنويم.
اين دعا هم براي عروس خانم هست، هم براي آقا داماد، هم براي اين آقاي تازه داماد و اين عروس خانم(در جمع پسر دكتر و عروسش هم حضور داشتند ، ايشان هم به سلامتي هفته گذشته رخت يكي شدن بر تن كرده بودند)
در اين مجلس دو نو عروس و دو تازه داماد هستند خيلي محترم است، ما همينطور مجلسي مختصر و ساده خودماني با خانواده داشتيم، وقتي هم به من پسرم گفت چنين مراسمي هست من هم خوشحال شدم، آمدم و حضور پيدا كردم؛ از صميم قلب مي گويم شركت در اين مجالس را جزو عبادت ميشمارم؛ ... .»

جاي شما خالي شما هم خوشبخت باشيد.

داناتر 

الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الَّا اللَّمَم انَّ ربک واسه المغفره هو اعلم بکم اذ انشا کم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی*

آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها – جز لغزشهای کوچک - خود داری می ورزند، پروردگارت نسبت به آنها فراخ آمرزش است. وی از آن دم که شما را از زمین پدید آورد،و از همان گاه که در شکمهای مادرانتان نهفته بودید به حال شما داناتر است، پس خودتان را پاک مشمارید. او به حال کسی که پرهیزگاری نموده داناتر است.
نجم 32

سِحر 

می توان گفت هر چیز گمراه کننده ای،مسحور کننده هم هست.

افلاطون

تجربه موتلفه 

امروز از سلسله جلسات تجربه احزاب، اسدالله بادامچيان قائم مقام حزب موتلفه اسلامى مهمان ما بود، گذشته از صحبتهایی که کرد و دلخور بود که دانشجوها موتلفه را از حضور در جمع های دانشجویی محروم می کنن و به زبان ساده تر انها را دعوت نمی کنن که ما گفتیم از اوناش نیستیم؛ خاطرات جالبی هم گفت یکی در مورد نگاه احزاب به رویکرد فرهنگی جامعه بود که گفت من پیش از انقلاب با ایرج (اگر اشتباه نکنم) از بچه های سیاهکل در زندان صحبت میکردم، ما جرای دستگیریشان را برایم گفت: موقعی که رفتیم سیاهکل روستایی ها فکر می کردن حرکتمان مثل میرزا هست، خیلی تحویل گرفتن، با چند تایی تا داخل جنگل رفتیم، موقع غذا که شد همراه با غذا مشروب هم خوردیم یکی از روستایی ها با تعجب پرسید، مشروب می خورید؟ گفتیم، اره! روستایی: اما حرام هست!! گفتیم کی حرام کرده ؟ گفت خدا؟ گفتیم خدا رو هم قبول نداریم یکی دیگه با تعجب پرسید حضرت عباس چی اون رو هم قبول ندارید؟ گفتیم نه .. اونروستایی برگشته بود و پاسگاه تمام ماجرا را گفته بود و همگی لو رفتیم و دستگیر شدیم .

تجربه جالبی هست حتی اگر کاملا هم با واقعیت منطبق نباشد

متفاوت 

عماد افروغ از نمایندگانی است که این چند روز در تیتر خبرها قرار گرفته، او که اگر اشتباه نکنم رئیس دانشکده جامعه شناسی باقرالعوم در قم هست، رویکرد متفاوتی را نسبت به کابینه در پیش گرفته، سالهای قبل زمانی که مسئله هویت ایرانی را دنبال می کردیم، افروغ از نامهایی بود که تقریبا به چشم می خورد. در حال حاضر ان چیزی که برایم جالب هست، نگاه متفاوتی است که در میان افراد فکری راست در مجلس وجود دارد.
امروز از آن چیزی که گوش دادم نگاه فرهنگی افروغ و نگاه اقتصادی سبحانی که هر دو مخالف هم بودند متفاوت بود.

سخنان چند روز قبل افروغ:

كابينه پيشنهادي متضمن گفتمان عدالت‌طلبي و تحول‌خواهي نيست
به گزارش خبرنگار پارلماني خبرگزاري فارس عماد افروغ نماينده مردم تهران امروز سه شنبه در جمع خبرنگاران با بيان اين كه كابينه پيشنهادي انسجام و هارموني لازم را ندارد،گفت: حتي سوابق برخي افراد نشان مي‌دهد كه گفتمان مقابل گفتمان عدالت‌طلبي و تحول‌خواهي داشته‌اند. متن کامل


سخنان امروز افروغ

برنامه دولت مجمع‌الجزايري ازحرف‌هاي خوب وبيش ازراهبرد،آرمان است نشود ازدل فردگرايي ليبراليستي افراطي، جمع‌گرايي اقتداگراي افراطي بيرون آيد متن کامل

سخنان امروز سبحانی

مهم ساز و كار نائل شدن به عدالت است برنامه‌ي تقديمي دولت از شاخص‌هايي كه بتواند عدالت را تعريف عملياتي و رفتاري كند تهي است متن کامل

آرزو 

اَم لِلانسان مَاتَمَنَّی *

مگر انسان آنچه آرزو کند دارد؟

نجم 24

میلاد امیر معرفت خجسته باد.
آه که پس از هزاران سال در ارزوی برخوردش حتی با مارقین باید بسازیم و در حسرت بمانیم، که او دشمن را تا زمان دست بردن به شمشیر تنها مخالف فکری میدانست و برخوردش تنها با سخن بود.

شروع 

شروع؛ مهمترین قسمت کار است

افلاطون

جاي خالي 

در كابينه دكتر احمدي ن‍ژاد و در ميان نيروهاي امنيتي شناخته شده ؛ جاي يك نفر بسيار خالي است، خدايش رحمتش كناد كه ناگهاني از ميانمان برفت.

نگاه تازه 

در اخبار ساعت 10:30 و در گفتگوي پاياني خبر يك نگاه جديد وجود داشت كه به احتمال زياد در سالهاي آينده به عنوان منتقد جديد دولت فعاليت خواهد داشت، عباس سليمي نمين با انتقادهاي خود از نحوه چيدمان كابينه، اولين مخالفتهاي رسمي را با يك دست شدن كامل قدرت در دولت ابراز كرد، البته سخنان چند روز قبل وي در جواب مطلب بيانه شديد الحن انصار حزب الله مويد نگاهي جديد هست كه در اين دوره بسيار به كار خواهد امد؛ او در جوابيه به انصار اين نكته را گوشزد كرده بود كه مشكل اساسي بوجود امدن واقعه دوم خرداد حضور نيروهاي افراطي همچون انصار حزب الله بوده است :

كارنامه گذشته نيروهاي انصار حزب الله،مويد اين واقعيت است كه در گذشته از وجود آنها براي ايجاد بحران‌هاي سياسي در كشور بهره‌ گرفته شده است،قطعا اگر اين نيروها به تجارب گذشته عنايت كنند،نبايد چنين تصوري داشته باشند كه اكنون فضا مجددا براي آنها فراهم شده است.
به باور سليمي نمين،نيروهاي انصار حزب الله در عرصه مسايل سياسي از قدرت و تدبير بسيار كمي برخوردارند و عمدتا به دليل عدم توانمندي در عرصه فرهنگ،با مسايل،احساسي برخورد مي‌كنند.
وي اضافه كرد:چنين جرياناتي مي‌توانند مجددا زمينه به روي كار آمدن نيروهاي التقاطي و تجديد نظر طلب را فراهم كنند،كما اينكه شاهد بوديم در دوران مجلس چهارم و پنجم نيروهاي انصار حزب الله وارد دانشگاه و محيط‌ هاي فرهنگي مي‌شدند و ورود آنها به مسائل سياسي و فرهنگي بهانه‌هاي موثري را در اختيار نيروهاي تندرو جناح مقابل قرار مي‌داد.
مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران تصريح كرد:دقيقا علت به روي كار آمدن جناح تندرو مقابل در گذشته،ايرادات كاري انصار حزب الله بوده است.

متن كامل گفتگوي فارس با عباس سليمي نمين

متن بيانيه انصار

مشروطه 2 



ابوالفضل شکوری، نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی و استاد دانشگاه تربیت مدرس در نگاهی متفاوت در پژوهشهای مختلفی که انجام داده از طیف سومی یاد می کند که نه طرفدار دو آتشه مشروطه بودند و نه مخالف سرسخت آن.
این مصاحبه رویکرد متفاوتی در نگاه به مشروطه و مشروطه مشروعه دنبال می کند، این نگاه جدای از تفکر ما در این دو دید متفاوت بازگو کننده این مسئله است که ایا تنها متشرع آن زمان شیخ فضل الله بود؟

البته این مصاحبه را به همراه آقا مهدی انجام دادم.


ر ارتباط با مشروطه شاهد هستيم به رغم زحماتى كه براى آن كشيده شد و با توجه به افرادى كه به عنوان رهبران فكرى آن شناخته مى شوند اين انقلاب پس از مدتى به استبداد رضاخان تبديل شد؛ در اين صد سال اخير، چندين بار اين چرخه را تكرار كرده ايم، در نهضت ملى هم پس از آن وقايع اوليه و دوران شكوفا شدن افكار، باز با يك موج استبداد مواجه مى شويم. به نظر مى آيد در اين بين عوامل عميق تر و ريشه اى ترى وجود دارد، كه موجب مى شود نتوانيم به ايده آل هاى مطلوب برسيم، نظر شما نسبت به اين تكرار مكررات چيست. البته با توجه به اين مسئله كه تضاد به وجود آمده در ابتداى مشروطه مشكلى بود كه بين رهبران فكرى آن به وجود آمد، تضادى كه بيشتر در ميان روحانيون بود. البته اصل وجود تفاوت در نگرش امرى پسنديده است، اما چرا اين تعامل به خصومت كشيد، آيا امكان راهبرى بهتر مسئله وجود نداشت؟

ادامه متن

مشروطه 1 



کسروری، یکی از روایتگران مورد قبول مشروطه است؛ تاریخ مشروطه او یکی از بهترین منابع در این باره محسوب می شود.
در این ویژه نامه به عنوان یکی از چهره های تاریخ نگار مشروطه به او پرداخته شده است.
:
در زمانى پيش در هر كشورى پادشاهى بود كه رشته اين كارها را به دست خود گرفتى، مردم و كشور را، با دلخواه خود راه بردى و به همه فرمان راندى. مردم چنين مى پنداشتند كه پادشاهان گمارده خدا هستند، خدا آنان را برگزيده و به مردم فرمانروايى داده. خود پادشاهان همين باور را داشتند، ولى اين بى پا بود، خدا هيچ كس را براى فرمانروايى به ديگران نيافريده، آن گونه سر رشته دارى جز نتيجه نارسايى انديشه ها نبوده؛ از اين رو نيك خواهانى برخاسته و به مردم راهنمايى كرده گفته اند: هر توده اى بايد خودش كارهاى خود را راه برد، بدينسان كه هر چند سال يك بار نمايندگانى از ميان خود برگزيند و مجلسى از آن نمايندگان پديد آورد و آن رشته كارهاى همگى را به دست آنان سپارد و خود از دور و نزديك نگهبان باشد. مشروطه يا حكومت دموكراسى يا سررشته دارى توده همين است، همين است كه مى گوييم: بهترين شكل حكومت است.

ادامه متن

آهسته 



ذِکرُ رحمتِ رَبِّکَ عَبدَهُ زَکَرِیُّا * اِذ نادَی ربّهُ نِداء خَفِیّا *


این یادی از رحمت پروردگار تو درباره بنده اش زکریا ست.
آنگه که زکریا پروردگارش را آهسته ندا کرد

نامه ای به دوست 

امروز در حین خواندن اخبار و مطالب به نامه مسعود ده نمکی به رئیس جمهور برخوردم، مطلب جالب هست، و بر گرفته از رویکرد جدیدی که چندین سال هست ده نمکی آن را دنبال می کند، او مدتی است که با روحیه منتقدانه نسبت به دوستان قدیمی خود رفتار جدیدی را در این عرصه گوشزد می کند؛ فارغ از بعضی اختلافات فکری با او نامه ای که به احمدی نژاد نوشته دارای سخنهای جالب و پر محتوایی است اگر به گوش گیرند ... .


جناب آقاي دكتر احمدي‌نژاد
سلام عليكم

برادر گرامي!
از كساني كه با صراحت تمام در اردوگاه ديگران و به طرفداري از آنها در عرصه‌ي انتخابات اعلام موضع كردند نگراني نداشته باشيد؛ چرا كه حداقل صداقت آنها در بيان شفاف مواضعشان بر نفاق برخي مدعيان جبهه‌ي خودي ارجحيت دارد و برخلاف اينها اسلام و انقلاب و اصولش از آن طيف آسيب جدي نديده است كه قابل جبران نباشد.
در آينده‌اي نزديك مشكل شما با كساني خواهد بود كه سال‌هاست ياد گرفته‌اند ديگران را نقد كنند و خود نقد نشوند و خود را پشت سر ولايت و انقلاب و ارزش‌ها مخفي كنند و نقد خود را مخالفت با اسلام و انقلاب و ولايت قلمداد كنند. نمود اين دوستان مدعي كم‌مايه در همه‌ي عرصه‌ها مشهود است.
مديريت‌هاي اجرايي و فرهنگي در عرصه‌هاي رسانه‌اي و هنر منسوب به آنها كه قشري‌نگري و مونولوگ از آن مي‌بارد.
جمود و تحجر و كم‌مايگي از بزرگ‌ترين آفت‌هاي قشر متاسفانه خودي است كه صد متاسفانه اين آسيب عموميت پيدا كرده تا آن‌جا كه عقب‌ماندگي آنها از تحولات زمانه باعث هزينه‌هاي سنگيني به نظام و انقلاب شده است.
آنها كه خود را معيار حق مي‌دانند و بر طبل «هركه با ما نيست بر ماست» مي‌كوبند از دايره‌ي كلام گهربار «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» خارج شدند و بدين ترتيب با اتهام و انگ زدن به عناصر دلسوزي كه سال‌ها پيش از ديگران متوجه اين آسيب‌ها مي‌شدند، موجب بريدگي، طرد و انزواي اين افراد را فراهم كرده‌اند.

...

آقاي احمدي‌نژاد!
مي‌دانم امروز شايد اين حرف‌ها را جدي نگيريد اما دور نيست آينده‌اي كه از اين قشر، خون دلها بخوريد و پشيمان از اين شويد كه چرا در همين اول كار تكليف خود را با اين مدعيان كم‌مايه و به تعبير امام «مارهاي خوش خط و خال ظاهرگرا» معلوم نكرده‌ايد.
طليعه‌ها و رگه‌هاي اين خودبزرگ‌بيني دوستان را در كلام و بيانات به ظاهر هوادارانه و متكبرانه به وضوح مي‌بينم «ما شما را رييس‌جمهور كرديم كه فلان كنيد ...» اي كاش يكي به اينها مي‌گفت شما اگر قادر بوديد كسي را رييس‌جمهور كنيد، همان دوم خرداد هفتاد و شش اين كار را كرده بوديد.
...

آقاي احمدي‌نژاد!
من بر اين باورم علي‌رغم اين‌كه همه عدالت را فرياد مي‌زنند اما جامعه امروز ما تحمل عدالت را ندارد، همان‌گونه كه جامعه بيست و پنج سال بعد از پيامبر (ص) نيز براي علي (ع) اين تحمل را نداشت تا جايي كه برادر او به اردوگاه معاويه رفت و بسياري از نزديكانش از او رنجيدند. كساني كه براي او و در كنار او شمشير زده بودند در هنگام تقسيم قدرت توقع يك استانداري ناقابل! را داشتند اما علي (ع) از روي عدالت از آنها دريغ كرد. امروز بسياري از همسنگران من و شما غرق در دنياپرستي شده‌اند، ديگران كه جاي خود دارد. شكم‌ها برآمده و چرب و شيرين دنيا زير زبان آنها مزه كرده است گرچه دوستدار انقلاب و مفتخر به جبهه و زندان و گذشته‌ي خود هستند. خيلي از همين عزيزان خواص انقلاب، بچه‌هايشان در اروپا و آمريكا مشغول تحصيل هستند. خيلي از همين‌ها در غقلب بنيادها و موسسات فرهنگي و ... صاحب سهام شركت‌هاي گوناگون هستند گرچه سهم آنها از تكنوكرات‌هاي چپ‌نما كمتر است اما به تعبير آقا «با دستمال كثيف نمي‌شود شيشه را پاك كرد». من آن اطرافيان علي (ع) را به مراتب شفاف‌تر از خيلي از اين دوستان مي‌دانم؛ چرا كه اينها نه در جبهه‌ي عدالت‌خواهي شمشير زده‌اند و نه آبرو داده‌اند، و فقط در نهايت پس از اطمينان از احتمال پيروزي شما سركي كشيده‌اند و خود را به شما چسبانده‌اند اما همه طلبكارند و به كمتر از وزارتخانه و غيره هم رضايت نمي‌دهند، باز انصاف طلحه و زبير كه به استانداري قانع بودند!

...
نگذاريد به اسم شما با مردم و نخبگان هنري تندي و تنگ‌نظري كنند. اگر ديديد بسياري از خودي‌ها مثل «حاتمي‌كياها» بيانيه حمايت از ديگري دادند نه از سر شناخت «احمدي‌نژاد» بلكه از ترس كساني است كه به اسم احمدي‌نژادها و امثال بچه‌هاي جبهه و جنگ به آنها سخت گرفته و حتي ظلم كرده‌اند وگرنه مگر مي‌شود از امثال «حاج كاظم» «آژانس شيشه‌اي» ترسيد!!!

متن کامل نامه <--

قمار 

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
....
-------------------------------------
کار ویژه نامه مشروطه هم امروز تمام شد و احتمال قوی شنبه بیرون میاد، یک نگاه اجمالی و به نظرم جامع در این شماره به مشروطه انداخته شده، یک مصاحبه و یک مطلب کوچک هم نتیجه کار من هست، استفاده ببرید ;)

قَسَم 

بسم الله الرحمن الرحيم
من به عنوان رييس‌جمهور در پيشگاه قرآن كريم و در برابر ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد مي‌كنم كه پاسدار مذهب رسمي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي كشور باشم و همه‌ي استعداد و صلاحيت خويش را در راه ايفاي مسووليت‌هايي كه بر عهده گرفته‌ام به كار گيرم و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور، ترويج دين و اخلاق، پشتيباني از حق و گسترش عدالت سازم و از هرگونه خودكامگي بپرهيزم و از آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است حمايت كنم.
در حراست از مرزها و استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي كشور از هيچ اقدامي دريغ نورزم و با استعانت از خداوند و پيروي از پيامبر اسلام و ائمه اطهار عليهم‌السلام قدرتي را كه ملت به عنوان امانتي مقدس به من سپرده است همچون اميني پارسا و فداكار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپارم.


با یکدیگر، می تونیم امید داشته باشیم این قَسَم تا آخر قدرت برقرار و پایدار بماند؛
رئیس جمهور با همه اختلاف سلیقه ها ، امیدوارم موفق باشی و به عهدت پایبند.



عشق می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
...

او رفت 



بالاخره او هم رفت.
رفت و گفت:
هر كه ما را ياد كرد ايزد مر او را يار باد
هر كه ما را خوار كرد از عمر برخوردار باد
هر كه اندر ره ما خارى فكند از دشمنى
هر گلى كز باغ وصلش بشكفد بى خار باد

.
از امروز ما را دولت دیگریست؛
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

مرادی کرمانی از سخن رانی، و اتومبیل رانی می گوید.... 

«سخن‌راني» و «اتومبيل‌راني» شباهت عجيبي به هم دارند. هم مهارت مي‌خواهند و هم شجاعت. آن هم در اين آمد و شد‌ها و ترافيك سنگين، با اين خيابان‌هاي در دست تعمير و تغيير، خيابان‌هاي يك طرفه، عبور ممنوع، چرا‌غهاي سبز و زرد و قرمز و چشمك زن و شماره بنداز. گردش‌هاي ناگهاني چپ و راست بدون زدن چراغ راهنما، رانندگي هم با اتومبيل و هم با سخن سخت است. حالا اگر راننده‌اي هم ترسو باشد و هم ناشي بنشيند پشت سخن و بخواهد گاز بدهد، از لابه‌لاي سخن‌ها مثل موشي بخزد و راه برود، ديگر واويلا، فرض كنيد اين جور راننده‌اي سخني هم داشته باشد فرسوده، از رده خارج، با لاستيك‌هاي صاف و ناجور و موتور‌ي كه به روغن سوزي افتاده و دود كند، چگونه مي‌تواند بنده خدايي را سوار سخن كند و تا سر چهار راه برساند.
حالا من آن راننده ناشي و بي دست و پا با اين جور سخني و آن جور اوضاع و احوال خيابان‌ها مي‌خواهم تر و فرز عزيزي را ببرم سر چهارراه زندگي. عزيز را از زير آينه و قرآن رد كرده‌اند و داده‌اند دست من تا بر سخن‌ام سوار كنم. اولين كاري كه بايد بكنم، اين است كه يواشكي به چپ و راست نگاهي بيندازم و از زير زمين فكرم در بيايم. حواسم را جمع مي‌كنم تا به كسي و چيزي نزنم. اگر زدم سخن كسي را غر كردم يا سخن خودم غر شد، گرفتاري‌هاي بعدي دارد. بيمه و جريمه و صافكار و گلگيرساز و نقاشي سخن، روزگارم را سياه مي‌كنند.
بسيار خب، عزيز را سوار سخن كرده‌ام و با احتياط آمده‌ام توي خيابان. دستپاچه و خجالت زده‌ام، سخن ‌ام خوب نمي‌رود. خودم هم كلاچ را جاي ترمز و ترمز را به جاي گاز مي‌گيرم.
هي به چهره‌ي جذاب و خدادادي‌اش نگاه مي‌كنم و ازش عذر مي‌خواهم، لبخندي مي‌زند، چاره‌اي ندارد. حالا كه سوار اين جور سخني با چنين راننده‌اي شده، بايد بسازد. دلهره‌اي را در چشم هايش مي‌بينيم، لابد مي‌گويد «خدايا اين كجاوه چه جور مي‌خواهد مرا ببرد» ياد سال‌ها و روزهاي مي‌افتم كه مرتب مي‌ديديمش، در تلويزيون و توي روزنامه‌ها با حرف‌هايش دلخوش مي‌شديم و هر كس آينده روشن و آرزوهايش را در كلامش مي‌ديد. هر صبح كه نان تازه مي‌خريديم، اگر گوشه نان سوخته بود و يا خمير بود غر مي‌زديم كه اين چه مملكتي است، به دل نمي‌گرفت. قهر نمي‌كرد. بچه‌ها به عبا و قبايش آويزان مي‌شدند. جوان‌ها از سر و كولش بالا مي‌رفتند، لبخند مي‌زد. كيف مي‌كرد. بيشتر شب‌ها قصه‌هاي قشنگي از خانه باستاني مان ‌مي‌گفت. از رنج‌ها و دردهاي باستاني كه دارو و درمان باستاني داشت و دارد.
بچه كوير بود. صبوري را از كويري آموخته بود و مي‌دانست در ميان تپه‌هاي شني بوته‌ها و درخت‌هاي گزي است كه جان‌سخت‌اند و سبزند و سايه‌دارند. به آنها دلخوش بود و به پرنده‌هايي كه بر آن درخت‌ها مي‌نشستند و تا دوردست‌ها با نگاهشان پرواز مي‌كردند. چقدر از خوبي‌ها تعريف مي‌كرد. چقدر ارشادمان كرد كه مقاوم و صبور باشيم. از ارشاد و فرهنگ سازي دمي غافل نبود. از ارشادي‌هاي قديم بود. بعد كه سرش شلوغ شد، دوستانش ارشادمان كردند. ما كه گروهي بوديم و به ارشاد فكر مي‌كرديم و به ارشاد عادت كرده ‌بوديم، هر كدام مان سازي مي‌زديم و سازمان را نشان نمي‌دادند. بعضي‌مان ارشاد شده به دنيا آمده بوديم و مشكلي نداشتيم. بعضي‌هامان مي‌بايست هر روز ارشاد شويم، عين دياليزي‌ها، اگر ارشاد نمي‌شديم، حالمان بد بود و يادمان مي‌رفت كه همين ديروز ارشاد شده‌ايم. بعضي‌مان بدارشاد بوديم. بدارشاد بودن چيزي است مثل بدقلق بودن و بابت اين بدقلقي كلي پز مي‌داديم. خلاصه همه جور هنرمندي بوديم. او و دوستانش با هيچ كدام‌مان سر لج نداشتند. چه پر تحمل بود اين بچه كوير. به هر كس سهم ارشاد خويش را مي‌داد و خودي و نخودي را نمي‌شناخت. البته تا آنجا كه مي‌شد حرف همديگر را مي‌فهميديم.
با نگاه مي‌فهميديم كه چه بگوييم و چه جور بگوييم تا هر دو راضي و راحت باشيم.
از بس تو اين جور فكرها هستم، حواسم به راننده سخن نيست. گاهي به جاي گاز دادن ترمز مي‌كنم و گاهي هم به جاي ترمز گاز مي‌دهم. پشت سري‌ها و بغل‌دستي‌ها حرص مي‌خورند كه اين ديگر چه جور سخن راني است. چهره مهربان و لبخند شيرين مسافر عزيز را نگاه مي‌كنم و خاطرات گذشته را مرور مي‌كنم. يادم مي‌رود كه خيابان را عوضي آمده‌ام. زده‌ام به ورود ممنوع. مسافر مهربان باز لبخند مي‌زند و با ته لهجه شهرستاني مي‌گويد: «عيبي ندارد، علامت بده، چراغ بزن و با احتياط برگرد. مواظب باش آن‌ها كه تندروند بهت نزنند». با احتياط دور مي‌زنم و برمي‌گردم و مي‌گويم «ببخشيد سؤالي داشتم شما آدم مهمي هستي، چرا مهم بودنتان را به رخم نمي‌كشيد؟ چرا اوقاتتان تلخ نمي‌شود از اينهمه اشتباه و بي‌دست و پايي؟» داشتم حرف مي‌زدم و حواسم نبود و نزديك بود بزنم به كسي كه راهنما نزده بود و داشت مي‌پيچيد به چپ. طرف داد كشيد «اوهوي چه خبرت است. رانندگي بلد نيستي پشت سخن ننشين. چرا اين قدر قيقاج و ويراژ مي‌دهي؟ سخن‌ات دارد دود مي‌كند، بايد بروي معاينه فني». رسيده بودم به ميداني كه هزار راه ازش مي‌گذشت و به «ميدان چه كنم» معروف بود. گيج شده بودم. نمي‌دانستم از كدام طرف بروم كه هم مسافر نازنين‌ام به جايي برسد و هم خودم خلاص شوم.
مسافر دست زد روي داشبورد سخن‌ام و گفت: «نگه‌دار، پياده مي‌شوم. خودم مي‌دانم از كدام راه بروم». زير تابلوي توقف ممنوع نگه داشتم. پياده شد. اشاره كردم به ميدان و گفتم: شما كار مهمي كرديد. مجسمه‌هاي تبختر و تكبر كه از سالهاي دور در ميان ميدان‌هاي اين خانه باستاني بود، شكستيد و اين كار كوچكي نبود.
داشتم بلبل‌زباني مي‌كردم كه مسافر عزيز اشاره كرد با تابلوي توقف ممنوع و گفت: «نه، ايست، برو» راه افتادم، برايش دست تكان دادم، باز هم لبخند زد. يادم افتاد كه پشت سرش كاسه‌اي آب ريخته بوديم و شعر خوانده بوديم.
كسي كه با كسي دل داد و دل بست // به آسوني نمي‌تونه كشه دست
اگر آمد و شد را ره ببندد // همون راه محبت كه توان بست


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد