2004-01-28

هنر یا؟ 

نمی دانم برنامه نقطه چین مهران مدیری را میبنید من تقریبا نگاه نمی کنم خیلی برنامه خنک و بی مزه ای هست اما خیلیا دوستش دارند . چند شب پیش یک برنامه ای داشت ، که می شود گفت برای مسخره کردن تحصن نماینده ها بود .
نمی دانم یک نفر چقدر می تواند بی انصاف باشد در هر صورت یک کسی که خودش را هنرمند می داند ازش توقع
بیشتری می رود
با عرض معذرت ولی معتقدم او به خودفروشی سیاسی دست زد ، نمی دانم به چه چیز دلش را خوش کرده بودند ؟

شاید به قدرت و ثروت فرعونیشان؟

این مطلب سینا مطلبی هم پرمعناست:
وقتي تهران را ترک مي‌کردم، وقتي خانه‌ام، خانواده‌ام، ريشه‌ام و دلبستگي‌هايم را جا مي‌گذاشتم، وقتي هرچه دوست‌داشتني بود برايم تکرارناپذير شد، دلم خوش بود که دست کم به دياري مي‌روم که از ترس و تحقير و نفرت خبري نيست.
افسوس که مي‌بينم اينجا هم همان ترس‌ها هست، با همان تحقير و نفرت و کينه‌اي که در کمين است تا نثارت شود.

ادامه مطلب

یک جمله ای از دکتر شریعتی دیدم جالب هست
عمق معنای اون هم زیاده
نظر شما چیه؟
کسانی که شجاعت انتخاب مرگ را نداشته باشند، مرگ آنها را انتخاب خواهد کرد.

نوشتن و یا ننوشتن در مورد یعضی مسائل سخت هست
باری
امروز در مجلس تحصن ها ادامه داشت، خانواده هاي نماينده ها امده بودند براي روحيه دادن با چند نفرشان که صحبت کردم، معتقد بودند که تحصن تا حل شدن مسئله رد صلاحيتهاي تمام کانديداها ادامه خواهد يافت.
امروز صحبت از ان بود که جناب کروبي نامه اي مرقوم نموده اند (هنوز از صحت ان مطمئن نيستم)که نماينده ها تحصن را تمام کنند، البته نامه را مجمع روحانيون گرفته و هنوز منتشر نشده، عده اي معتقد بودند اين مسئله خطوط بين کروبي و اصلاح طلبان را مشخص تر خواهد کرد، البته اميدوارم که بخير بگذرد، بعد از ظهر مجلس شلوغ بود، مي گفتند عده اي را هم راه نداده اند گويا حراست مجلس موافقت نکرده!



خانمی در صحبتهایش با استانداران یک جمله ای گفت که جای تامل و تعمق داره
اون گفت که مهمترین کار من از بین بردن وجه قدسی قدرت بوده - البته نقل به مضمون
این حرف خیلی معنا با خودش داره بخصوص اگر بدانیم از مشکلات اساسی ما این هست که با دادن وجه قدسی به حاکم ، امکان نقد او از ما گرفته می شود

ای مطلب هم به نقل ازشرق:

حسن يونسي فرزند وزير اطلاعات و يكي از نامزدهاي تأييد شده نمايندگي مجلس طي نامه سرگشاده اي از وضعيت ردصلاحيت ها انتقاد كرده است. متن اين نامه به شرح زير است :

من خودم را داوطلب نمايندگي مردم كردم چون فكر مي كردم مثل يكي از آنها هستم يا حداقل چون دوست دارم مثل يكي از آنها باشم و از جنس آنها باشم. من هم مثل اكثر مردم كوچه و بازارگاهي دچار لغزش ها و كوتاهي هايي مي شوم، من هم گاهي نمازم قضا مي شود، گاهي هم ممكن است به هر دليلي وقتي در سحرگاه ماه رمضان همسايه مان سركي بكشد چراغ خانه مان را خاموش ببيند. من هم گاهي ريشم را مي تراشم و شلوار جين مي پوشم. من هم مانند بسياري از مردم كوچه و بازارگاهي به خودم جرأت مي دهم و همه تقصيرها را به گردن مسئولين مي اندازم و حتي گاهي علني مقامات عالي نظام را به باد انتقاد مي گيرم. گاهي هم اداي روشنفكران را در مي آورم و در بحث و جدل ها، اصولي را كه شما و دوستانتان مسلم فرض كرده ايد به چالش مي كشم تا شايد در اين ميان دستاويزي براي آرامش پيدا كنم. گاهي هم وقتي درگيرودار جدل هاي سياسي از همه چيز و همه كس از اصلاح طلب گرفته تا محافظه كار خسته مي شوم راهي نمي ماند و ناچار راه گريز از اين وضعيت را در تغيير ساختاري جست وجو مي كنم. من خود را داوطلب نمايندگي مجلس كردم چون دوست داشتم از جنس همين مردمي باشم كه براي شما ناشناخته اند.

اما دوستان عزيز باور كنيد وقتي ديدم بسياري از كساني كه من درس سياست و شجاعت و حقيقت طلبي و آزاديخواهي را از آنها فراگرفته ام و حتي امام و انقلاب را از زبان آنها شناخته ام در دايره تنگ صلاحيت براي نمايندگي از همين مردم نمي گنجند، از اينكه در مقابل آنها صلاحيت مرا تأييد كرده و شايسته نمايندگي مردم دانسته بوديد احساس شرم كردم. علاوه بر آنكه دوستان و اطرافيانم با گوشه و كنايه و طنز به من مي گفتند كه حتماً در تو عيبي بوده است كه صلاحيتت تأييد شده است.

آقايان محترم، باور كنيد من نه از بهزاد نبوي و آرمين انقلابي ترم و نه از آنها به امام و آرمان هايش آشناتر، نه از كولايي به سياست خارجي آگاه ترم و نه از ميردامادي به مسايل امنيت ملي عالم تر، نه از خاتمي با سياست آشناتر و نه از خوئيني و حقيقت جو با زواياي انديشه هاي قشر دانشجو آشناتر و نه از منتجب نيا و قوامي ديندارتر و با اسلام آشناتر، نه تنها يك روز در جبهه نبوده ام كه معني حتي يك روز اسارت چون ناصر خالقي ها را هم نمي دانم.

آقايان محترم لطفاً يا چتر نظام اسلامي را آنقدر بگسترانيد و اين دايره را آنقدر وسيع كنيد كه سياستمداراني چون بهزاد نبوي ها هم در آن بگنجند يا نام مرا نيز از اين دايره تنگي كه هر روز هم تنگ تر مي شود و فقط اقليت شناخته شده اي در آن جاي مي گيرند خارج كنيد و مرا از ملامت دوستانم برهانيد.

امروز با چند تا از بچه ها رفتم مجلس برای صحبتهای پیش از دستور خاتمی رئیس بود بورقانی اطلاعیه شماره 4 و راکعی شماره 5 متحصنین را خواندند از همه جالبتر اعتراض شکوری (فکر می کنم نماینده زنجان)بود، خاتمی به اون می گفت بگذار اخر سر چون تو تا حرف بزنی خود به خود برای موسی قربانی هم کنتور می افتد و او هم میخواهد حرف بزند ،شکوری گفت اقای کروبی تا کی دو پهلو حرف زدنو.... اگر این نمایده ها ایستادگی کنند و به صحبتهای پشت پرده رو نکنند امیدی هست
جلسه حمایت از متحصنین
پریشب تو جبهه مشارکت بر گذار شد خیلیها بودند از یزدی و حاج سید جوادی و چند تا دیگر از نهضتی تا خانم طالقانی و بسته نگار و رجایی و پیمان و چند تا از همبستگیها و بقیه، جمعیت هم زیاد بود ، خبرنگارها هم زیاد بودند البته کدیور و باقی و علوی تبار و قابل و خشایار دیهیمی هم بودند از شهرهای دیگر هم امده بودند از کرج و همدان و قم و اراک را شناختم کلیها صحبت کردند کدیور که مثل همیشه گفت مشکل از یکنفر هست و تا تکلیفمان با او روشن نشود مشکل حل شدنی نیشت رضوی فقیه هم این رد صلاحیت ها و استصواب و شیوه عملکرد نو را به سلطنب طلبان داخلی تبریک گفت ولی کل سخن به نظر من ان بود که همه اتفاق نظر داشتند که اگر مجلسیان و یا دولت به حل شدن پشت پرده ماجرا بدون حل شدن مسئله استصواب روی بیاورند این اندک رویکرد مردم نیز بطور کل زائل می شود از جمله می توان به صحبتهای دیهیمی اشاره کرد «اگر این تحصن هدفی کمتر از لغو نظارت استصوابی داشته باشد،چنان ضربه ای به اعتماد عمومی می زند که برای جبران ان سالها وقت هم کم است.» و یا صحبت احمد قابل که می گفت «در حال حاضر هیچ کس حق التماس ندارد» در انتهای مراسم هم پیامی از مهندس سحابی در حمایت از تحصن نماینده ها خوانده شد
این هم گزارش بهمن امویی از مراسم

امشب صحبتهای خاتمی را که گوش کردم برای اولین بار بعد از مدتها بود که نشان می داد که او کاملا عصبی است او توی صحبتهاش پس از مدتها با تندی حرف زد ای کاش در مورد مسائل و مشکلات قبلی هم اینطور جدیت نشان داده بود تا کار به اینجا نکشد گفت بگذارید یا همگی می ایستیم و یا همه با هم می رویم هنوز هم صداقتش را قبول دارم ولی داد از رایزنیهای پشت پرده و مسامحه کاری می دانم حرفهای زیادی برای گفتن دارد ولی پس کی وقتی که دیگر کسی نیود تا گوشی به سخنی بسپارد کلام به چه کار اید؟
نمی دانم چه می کند ای کاش کمی سفت تر عمل می کرد، کمی محکم تر و خدا کند اینبار او وبقیه کار را تمام کنند و فقط برای یکبار محکم بایستند، خاتمی به نظر من می توانست امیدهایی زیادی در جهان نسبت به نو اندیشی دینی به سبک ایرانی ایجاد کند و از همه مهمتر می توانست ما را به هدف چندین دهه ای مان نزدیکتر گرداند ، میتوانست بار دیگر احیاگری سید جمال را در جلوی چشمانمان تازه گرداند، الان می شود گفت دیر شده ولی هنوز زمان باقی است ما هم به امید فردای بهتر می مانیم
انشاالله ثابت قدم

اینم از رد صلاحیتها امیدوارم که آقایان خیالشان راحت شده باشد، واقعا که رفتار شورای نگهبان مزخرف بود(بدترین کلمه ای که به صورت مدنی می توانم برایشان بکار گیرم) فردا هم انگار دفتر جبهه مشارکت تحصن هست، به نظرم این برنامه های مقطعی فایده ای ندارد این هم اسامی نمایندگانی که رد صلاحیت شده اند ، ولی فکر می کنم کامل نباشد

در میان سخنان امروز نماینده ها این حرف برایم جالبتر بود «5 سال در منطقه‌ي جنگي بودم و 50 درصد جانبازم، احتمالا ايراد در 50 درصد ديگر است» تا ببینیم فردا چه می شود

البته با این اوصاف بهترین کار تحریم هست. یک کلام.

به نظرم اصلا نباید به دنبال تایید صلاحیت باشند اینجوری برای متشکل شدن مردمی تجربه جدیدی بوجود می اید:).

یک نگاهی به ویژه نامه شرق روز شنبه بیاندازید
ارزشش را دارد

یک روز یکی از این روزنامه نگارها که تخصص سیاست بین الملل را هم دارد مشغول صحبت بود و می گفت ما ایرانیها تخصص فرصت سوزی داریم و از هیچ وقت به دنبال حل یک بحران نیستیم تا مرحله اخر ان که تمام فرصتهای مناسب از بین رفته و نزدیک به نابود شدن کامل هستیم
این حرف خیلی صحبت منطقی هست و با شرایط ما واقعا سازگاره از تحمیل و ادامه جنگ گرفته تا امضا پروتکل الحاقی، بماند امشب داشتم سریال پزشک دهکده را می دیدم،احتمالا ان را دیده اید به نظر من اگر یک ادم عاقل مثل برایان(پسر کوچکی که تازگیها به روزنامه نگاری هم علاقه مند شد)در راس بسیاری از تصمیم گیریهای امروز ما بود وضع نظام حاکم ما از این خیلی بهتر بود کاش اقای خاتمی هم یکبار این سریال را میدید البته با همراهی هیئت دولت و می دید که یک تصمیم عاقلانه گرفتن و بر روی ان ایستادن می تواند بسیار موثر باشد و بالطبع همرامی مردمی را در پی داشته باشد.

دیروز زمین لرزید
دل او هم لرزید
او همیشه دلش قرص به دل مردم بود
به قول خودش به دعای مردم
اما این بار حالی دگرگون داشت نمی توان وصفش کرد یاد هزاران کس افتاد، یاد هزاران حالت اما اینبار دلش لرزیده بود، دلی که تا در گود بود نمی لرزید اما اینبار با دلهای بسیاری لرزیده بود
او نیز به خیابان امد اینبار نه برای بر روی دستها بلند شدن به خاطر مدالی دیگر، بل اینبار برای به روی قلبها رفتن به خاطر با مردم بودن، پهلوان اینبار طول خیابان را گز می کرد با دستهای دراز شده به سویی دیگر، با دستهایی که به گدایی برخاسته بودند پهلوان با عزت نفس همیشگیش قدم بر می داشت او کمک می خواست اینبار تنها به دعای مردم احتیاج نداشت به دنبال دستهایشان بود به دنبال دستهایی تا بتواند مرهمی بجوید برای بازماندگان
بازماندگان یک حادثه
یک زلزله
زلزله بوئین زهرا
و چه خوب دستهای سخاوتمند مردم یاریش کردند
*****************************************
خدا کند اینبار پهلوون توی هتل، همان هتل سرکوچه تنها نماند ، هتل اتلانتیک را میگم ، می خوام بگم منم باهاشم، پهلون منم می دونم که این پسر رضا کچل کاری برا مردم نکرد ،پهلون می دونی، یاد بقیه کردم برو بچه هایی که ازشون می گفتی نمی دونم اونهایی که می گفتی خارجن، نمی دونم اسمشون چی بود کنفدار نم چی چی،چقدر ازشون می گفتی حتی با هاشون عکس هم داشتی یا با اون سید که با هم نشسته بودین می گفتی اسمشون چی بود من فقط ملی اون یادمه، یادش بخیر چقدر از ایران می گفتی پهلون می دونی می گفتی باید با این جونها یک کارایی کرد ، دلم بخدا برات تنگه، منم جونم ، پهلون بیا به منم یه درسی بده منم احتیاج دارم بدونم که چرا وقتی می تونستی زیر بگیری از اون حریفت خارجیه را می گم و وقتی فهمیدی پاهاش ناراحته نکردی، پهلون منم احتیاج دارم بفهمم منم بفهمم تا بتونم کمک کنم شاید منم ازم کاری بیاد می دنم اگه بودی می گفتی که حتما می تونی، فقط باید بخوای، من می خوام بخدا پهلوون منم می خوام، منم دنبال یاد گرفتنم تازه دارم الفبا می خونم الفبای آزاذی میدونم خیلی شده از مشروطه، معلمم می گفت 100 سال می گذره بخدا می خونم دلم نمی خواد منم تو این کلاس برای یاد گرفتن الفباش هی درجا بزنم، پهلون کجایی من در به در دارم دنبالت می گردم، پهلون کمکم کن می دونم داری می شناسیم، بایدم بشناسیم ،منم همون جون اسیر و دربند هم عصرت، پهلوون منم دارم یاد می گیرم اما کمک می خوام منم دلبسته همون هویتم که تو دنبالش بودی امیخته ای از مذهب و ملیت ، ملیتی که فخر برام بیارم کاری مثل همون که می گفتی بهش ارادت داری کی بود ،اها یادم امد انگاری اسمش مصدق بود. مذهبی که تو دنیای امروز با هام باشه و حرفی برا گفتن داشته باشه مثل حرفای همون سید که می گفتی، پهلوون به کمکت احتیاج دارم به کمک تو و همه پهلوونا به همه بگو دعام کننن، به همه بگو من امروز بلند شدم، قصدم هم وایسادن اما برا راه رفتن هنوز تنهام می ترسم نه اینکه نخوام برم نه، می رم ،ولی برای محکم بر داشتن قدمام به کمک احتیاج به یکی که اول بتونم جا پای اون بزارم و بعد با راهنماییش جلو برم مثل همونی که کنار تشک وا میستاد و بهت می گفت چکار کنی، احتیاج دارم، پهلون دعام کن
پهلون به کمکم بیا منتظرتم.
******************************************
یاد مردانگی و مروت او بخیر یاد او که برای من، جوان امروزی، اگر اهل عمل باشم و معرفت الگویی ست، اما بقول بابک پسری که هرگز پدرش را ندید ولی استشمام کرد او نیز الگویی داشت مرد بزرگ پایداری و عمل، مصدق وه که چه سترگ الگویی بودند یادشان با امید به پویای هدفهایشان پاینده.
همیشه وقتی که به عکسهای تختی در جبهه ملی نگاه می کردم دلم می لرزید تختی همه جا بود در صحنه اجتماع و مبارزه چه بر روی تشک و چه با اهرم سیاست و من چقدر با هیجان به وی نگاه می کنم ان زمان که وی را با طالقانی بر روی تشکچه ای لبخند زنان می بینم و چقدر به او و امثال او احتیاج دارم، من جوان عصیان زده ی رها شده دراین دهکده کوچک جهانی به او و امثال او که در ایمان و عمل حضور داشتند ،ایمانی خالصانه به هدفی که برایش زندگی می کردند.

یاد جهان پهلوان تختی بخیر
اینم بخونید جالبه

نميدانم حرفهاي نوربالا رئيس هلال احمر را خوانده ايد يا نه امروز تو ياس نو خواندم . خوشحال شدم بالاخره يکي حرف زد بنده خدا چه دل پري داشت، در بم کاملا محسوس بود که هلالي ها اسير يک قيد و بندهايي شده اند خوشحال شدم که يکي اين را رسمي اعلام کرده. کاچي بعض هيچي.من اونجا که بودم همش به اين فکر ميکردم که چرا زلزله زده ها را داخل يک اردوگاه ساکن نکرده اند در صورتي که انطور رسيدگي و کمک رساني به انها راحتتر بود و به نحو بهتري انجام مي شد در ثاني احتمال حيف و ميل و دله دزدي هم کمتر بود حالا فهميدم که بعضي اقايان گفته اند اينجوري بهتر هست لابد اينجوري بيشتر احساس آرامش مي کنند!!!!!!!!!!

و انجا خاک بود و ويراني و مرگ و کودکان تنها شده و مردان و زنان مويه کن اما نخلها سرافراز باقي بودند
جای همه شما خالی امدادگرها همگی زحمت می کشیدند و بقیه ای که هیچ چیز جز دستور دادن نمی دانستند دستور می دادند از روز سه شنبه کلیه انبارهای ارگ جدید پر بود و هنوز هیچ کدام از اجناس خارجی پخش نشده بود من کاملا با عدم پخش در حال حاضر موافقم چون شهر پر از دزد هست و در صورت پخش ان اجناس بعید می دانم که به دست خود بمی ها برسد
برنامه ریزی صفر نبود منفی بی نهایت بود
اما می دانم چرا سیما اینقدر از برنامه ریزی ها تعریف و تمجید می کند امدادگرهای خارجی از بیشترین چیزی که دلخوری داشتند نبود اطلاع رسانی بود نمی دانستند ما عادت کردهایم و جالب انکه بومی های محلی تعداد کشتگان را در حدود 70000 نفر می دانستند و جالبتر انکه 30000 خانواده بمی زنده نمانده که در بینشان90000 چادر توزیع شده باشد ، دروغی که با هیچ توجیهی تعبیر نخواهد شد مگر!
تا بعد


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد