دیروز زمین لرزید
دل او هم لرزید
او همیشه دلش قرص به دل مردم بود
به قول خودش به دعای مردم
اما این بار حالی دگرگون داشت نمی توان وصفش کرد یاد هزاران کس افتاد، یاد هزاران حالت اما اینبار دلش لرزیده بود، دلی که تا در گود بود نمی لرزید اما اینبار با دلهای بسیاری لرزیده بود
او نیز به خیابان امد اینبار نه برای بر روی دستها بلند شدن به خاطر مدالی دیگر، بل اینبار برای به روی قلبها رفتن به خاطر با مردم بودن، پهلوان اینبار طول خیابان را گز می کرد با دستهای دراز شده به سویی دیگر، با دستهایی که به گدایی برخاسته بودند پهلوان با عزت نفس همیشگیش قدم بر می داشت او کمک می خواست اینبار تنها به دعای مردم احتیاج نداشت به دنبال دستهایشان بود به دنبال دستهایی تا بتواند مرهمی بجوید برای بازماندگان
بازماندگان یک حادثه
یک زلزله
زلزله بوئین زهرا
و چه خوب دستهای سخاوتمند مردم یاریش کردند
*****************************************
خدا کند اینبار پهلوون توی هتل، همان هتل سرکوچه تنها نماند ، هتل اتلانتیک را میگم ، می خوام بگم منم باهاشم، پهلون منم می دونم که این پسر رضا کچل کاری برا مردم نکرد ،پهلون می دونی، یاد بقیه کردم برو بچه هایی که ازشون می گفتی نمی دونم اونهایی که می گفتی خارجن، نمی دونم اسمشون چی بود کنفدار نم چی چی،چقدر ازشون می گفتی حتی با هاشون عکس هم داشتی یا با اون سید که با هم نشسته بودین می گفتی اسمشون چی بود من فقط ملی اون یادمه، یادش بخیر چقدر از ایران می گفتی پهلون می دونی می گفتی باید با این جونها یک کارایی کرد ، دلم بخدا برات تنگه، منم جونم ، پهلون بیا به منم یه درسی بده منم احتیاج دارم بدونم که چرا وقتی می تونستی زیر بگیری از اون حریفت خارجیه را می گم و وقتی فهمیدی پاهاش ناراحته نکردی، پهلون منم احتیاج دارم بفهمم منم بفهمم تا بتونم کمک کنم شاید منم ازم کاری بیاد می دنم اگه بودی می گفتی که حتما می تونی، فقط باید بخوای، من می خوام بخدا پهلوون منم می خوام، منم دنبال یاد گرفتنم تازه دارم الفبا می خونم الفبای آزاذی میدونم خیلی شده از مشروطه، معلمم می گفت 100 سال می گذره بخدا می خونم دلم نمی خواد منم تو این کلاس برای یاد گرفتن الفباش هی درجا بزنم، پهلون کجایی من در به در دارم دنبالت می گردم، پهلون کمکم کن می دونم داری می شناسیم، بایدم بشناسیم ،منم همون جون اسیر و دربند هم عصرت، پهلوون منم دارم یاد می گیرم اما کمک می خوام منم دلبسته همون هویتم که تو دنبالش بودی امیخته ای از مذهب و ملیت ، ملیتی که فخر برام بیارم کاری مثل همون که می گفتی بهش ارادت داری کی بود ،اها یادم امد انگاری اسمش مصدق بود. مذهبی که تو دنیای امروز با هام باشه و حرفی برا گفتن داشته باشه مثل حرفای همون سید که می گفتی، پهلوون به کمکت احتیاج دارم به کمک تو و همه پهلوونا به همه بگو دعام کننن، به همه بگو من امروز بلند شدم، قصدم هم وایسادن اما برا راه رفتن هنوز تنهام می ترسم نه اینکه نخوام برم نه، می رم ،ولی برای محکم بر داشتن قدمام به کمک احتیاج به یکی که اول بتونم جا پای اون بزارم و بعد با راهنماییش جلو برم مثل همونی که کنار تشک وا میستاد و بهت می گفت چکار کنی، احتیاج دارم، پهلون دعام کن
پهلون به کمکم بیا منتظرتم.
******************************************
یاد مردانگی و مروت او بخیر یاد او که برای من، جوان امروزی، اگر اهل عمل باشم و معرفت الگویی ست، اما بقول بابک پسری که هرگز پدرش را ندید ولی استشمام کرد او نیز الگویی داشت مرد بزرگ پایداری و عمل، مصدق وه که چه سترگ الگویی بودند یادشان با امید به پویای هدفهایشان پاینده.
همیشه وقتی که به عکسهای تختی در جبهه ملی نگاه می کردم دلم می لرزید تختی همه جا بود در صحنه اجتماع و مبارزه چه بر روی تشک و چه با اهرم سیاست و من چقدر با هیجان به وی نگاه می کنم ان زمان که وی را با طالقانی بر روی تشکچه ای لبخند زنان می بینم و چقدر به او و امثال او احتیاج دارم، من جوان عصیان زده ی رها شده دراین دهکده کوچک جهانی به او و امثال او که در ایمان و عمل حضور داشتند ،ایمانی خالصانه به هدفی که برایش زندگی می کردند.
یاد جهان پهلوان تختی بخیر
اینم بخونید جالبه