2007-04-26

دروغ 

این شعر را دیرباز نماینده استان هرمزگان در ارتباط با عملکرد دولت درانتصاب یکباره استاندار جدید هرمزگان و در کنارش حرفهایی که بعضی سایتهای طرفدار دولت در ارتباط با استعفای دست جمعی نمایندگان هرمزگان در اعتراض به این عملکرد دولت زدند، در صحن مجلس قرائت کرده :
بنده اين شعر را در پاسخ به اين نامهرباني مي‌‏گويم كه «هر كه بد ما به خلق گويد،
ما سينه او نمي‌‏خراشيم،
ما خوبي از او به خلق گوييم،
تا هر دو دروغ گفته باشيم».

اغازی بر مثنوی 

برنامه جدید چارسوق:
سلسله درسهای
نیازهای وجودی انسان در مثنوی

در این دوره مثنوی را دکتر مهدوی از دفتر یکم آغاز خواهد کرد.

ساعت 18 - 20 چهارشنبه ها یک هفته درمیان از 05/02/86
حسینیه ارشاد
انشالله ببینیمتان

بازخواني کارل مانهايم 

از سلسله جلسات بازخوانی جامعه شناسی آلمان، نهمین نشست به بازخوانی کارل مانهایم اختصاص یافته است که دکتر محمد توکل استاد دانشگاه تهران در این رابطه سخنرانی خواهد کرد.
شنبه اول اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ ساعت ۶ بعد از ظهر
تالار کتابخانه حسینیه ارشاد

مست 

صبح، ساعتی، مستِ حضورش بودم.
وقتی بدر امدم ، دمی نگذشت که داغی مستی از سرم بیرون شد و افسوس بر جایش نشست
که : الفرصة تمره مره السحاب، فانتهزوا فرص الخیر
ومن هنوز نتوانسته ام

هامون 

در کنار همه این ناملایمات روزمره، خوشحالم !!
هامون دوباره زنده شد

. 

إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ

یاد محمد 

این را نیک می دانم که آنچه می گفت و می خواست ؛ این نیست که می بینیم و انجام می دهیم.


دانه 

این هم درد و دل های خودم با خودم
بهاریه و عیدانه من:

إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ

زمین سرد و هوا سرد و طبیعت مرده زیر برف
درختان هزاران ساله در پایان آخرین بودن
به گوش هم می خواندند ز یاد آتشین خورشید
و خورشید در پشت ابر،
فسرده
نا امید از یک طلوع آتشین از شرق؛
نسیمی هم غبار مرگ و نابودی به هر سو می فِشاند از سر تسلیم.
جهان خود را به تقدیری سپرده،
پر از ابهام بیداری،
و پرستوها زمانی بود در شِکوِه این بیخود شدنها
دست شسته زجنگل
کوچ کرده سوی آن سوها
که شاید
آسمانش رنگ دیگری باشد.
***
باد غوغا کنان، زوزه کشان، سرمست
جولانگهش جنگل
که تاروزی دگر جنگل به زیر برف و سرما دفن خواه شد
و دیگر هیچ عاشق
به روی تک درخت سبز
نخواهد خواند
و پرستوها دگر در میان جنگل سرسبز نخواهند بود
***
در گوشه ای دیگر
زیر برف
کمی پایین تر از سرما، میان خاک
دانه ای تنها
که شوق دیدن خورشید بی تابش کرده بود؛
به خود پیچی و تابی داد

از انچه خاک در اغوشش ز نور و گرمی خورشید، بر او می خواند
به خود پیچی و تابی داد

چرا پس گرمی خورشید را نمی بینم
چرا پس هر چه خاک از حال می گوید
در آن بالا همه سرما و جولان دادن برف است
پس خورشید با گرما و نور بی دریغش در کجاخفتست؟
یا کجا دربند بیدادی، اسیر غفلتی گشتست؟
مگر انجا پرستوها به دنبالش نمی گردند؟
مگر آنجا درختان هزاران ساله خورشید را نمی پویند؟
برایش ریشه ای تا عمق رفته، از شوق درختان گفت
و از امید خاموش گشته در جنگل

اما
دانه ی تنها
که شوق دیدن خورشید بی تابش کرده بود؛
به خود پیچی و تابی داد؛
و خاک از علت پیچش، امیدوارانه به خود لرزید
و گرمایش را نثارش کرد
***
دانه گرمایی به خود دید
دلش راروزنی کرد
و یکی پای درمیان ریشه ها پیچید
و یکی سر را به سوی اوج ازمیان خاک برخواند
زمین شادان از این امید
برایش نعمت گرمی فراهم کرد
و دانه رو به اوج، ازمیان خاک، غریبانه سر برداشت
ریشه ها داستانش رابرای تک درخت پیر خواندند
و خاک از گرمی امید دانه، بر تمام ریشه ها
این قصه را بر خواند
" که دانه رو به اوج، این بار سبز، بر روی خاک
از گرمای امید
برف را سویی می نهد"
***


دانه رو به اوج،
خود را بالا می کشید
در میان جنگل ساکت،
در میان درختان خو کرده به های و هوی باد
در میان سکون سرد برف
او به فردا ایمان داشت
به آنروزی که خورشید از پشت ابر
صورتش را قلقلک خواهد داد
به فردایی که پرستوها به روی جنگل سرسبز پرواز خواهند کرد
و ابر تیره وسرما دور خواهند شد؛
دانه رو به اوج،
سرسبز؛
خود را بالا می کشید

***

ازاین امید
حنگل تکانی خورد
و خورشید
شادمان از بخشش گرما و نور
به خود لرزید؛
و پرستوها از آن سوی فراموشی، حس کردند
به زودی نور
به جای رخوت سرما
عالمگیر خواهد شد

انشالله
ساعت 4 صبح 3 فروردین 1386

این بانگ آزادی است 

این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد

فریاد انسان هاست کز نای جان خیزد

آتشفشان خشم ملت های دربند است

حبل المتین توده های آرزومند است

خواننده رسمی صدا و سیما در همان حال و احوال سالهای دور در حال خواندن هست : این بانگ آزادی است.
آزادی؛ شیرین است. کلمه زیبایی است ؛ فربینده؛ اما به قول بازیگر کوپیمادا اگر خودت آنرا به دست نیاورده باشی فایده ندارد.
بانگی که خوش برخاست ؛ فریادی که دلها را به لرزه در اورد‍، اما اکنون گویی تنها در افقهایی دور از اذهان پیچیده مان جای دارد.
امروز تنها انرژی هسته ای حق مسلم ما است.
اما من هنوز ایمان دارم که آزادی: حبل المتین توده های آرزومند است
من هنوز ایمان دارم به بودنم به نوع تلاشم به آزادی با همین تعاریف طالقانی و خاتمی و . . .


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد