2007-07-31

3- 

اگر داغ دل بود، ما ديده ايم
اگر خون دل بود، ما خورده ايم

اخلاص 

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّين



اخلاص، یک تهی، . . .

مكنونات بحري -1 

روزی محسن بحری به جامعی شاکر معتکف بنشسته بود وزمزمه میکرد که این نعمات از الطاف اوست، همراهی همدل بر او بگذشت، اندیشه اش را خواند، لختی درنگ کرد و بر او از نهج العمل خواند انجا که ابیطالب می گوید : یا ابن آدم اذا رایت ربک سبحانه یتابع علیک یعمه و انت تعصیه فاحذره، یا ابن ادم، آن هنگام که مشاهده کردی نعمتهای پروردگارت را به سویت در حالیکه تو نافرمانیش کنی از او بترس.
بحری صیحه ای زد و ساعتها از خود دور شد.

یک روز برای رفع تکلیف 

باز علی، روزی دیگر روز علی که در هر سال حداقل سه روز را می توان روزش دانست، یکی تولدش ودیگری وفاتش وآنروز که بر غدیر خم ایستاد.
سه روز برای ازعلی دم زدن، روزهایی برای رفع تکلیف، که هر تکلیفی تکلفی است و فرزند ادم را چه به تکلف که راحتی اساس بودنش است، گذران بی سختی آرزویش، حال چه ادای واجبی باشد یا یاداوری مستحبی که رفع تکلیفش از او البته استحبابی دارد.
که زیاد واجب هم نیست، اما حب علی را که دارد، همین هم بس است برای یکسره طی کردن پل صراط که می گویندش با همین حب می توان یکسره راه را بی خطر طی کرد. علی حب می خواهد ولا غیر، عملت هم هر چه می خواهد باشد.
وقتی با گریه بر او و خاندان درهای بهشت یکسر به رویت باز می شود، عمل دیگر به چه درد می خورد، هر چه می خواهی کن. عاقبتت بخیر است.
و علی دورتر دورتر می شود. آنچنان خارج از دید که همه چیز بر تو حلال است با حب علی؛ عمل علی آنچنان آسمانی است که من و تو زمینی یارای رسیدن به آنرا نداریم!!
و باز علی تنهاست چه آنروز چه هزاران سال بعد، و باز رفیقش چاه است و طنین صدایش پیچیده در ان. های های علی در میان نخلستانهای تشنه گم می شود. باز علی تنهاست که او همگام می طلبد و ما خفته در عافیت اندیشی که فردا عاقبت فکری برای فردا خواهیم کرد.
لختی گوش فرا دهیم، برای نکته ای . . .
شما را شما را به ایتام . . .
سخن ساده ای است، نهیبی به آنچه فراموش کرده ایم. اما فرزند آدم را چه به مرارت . . .

2- 

چو گلدان خالي، لب پنجره
پر از خاطرات ترك خورده ايم

یار 

ای عاشقان خسته جان یار آمده یار آمده
از خلوت آن جان جهان، اینک به بازار آمده

آن طلعت زیبنده را، آن عارض رخشنده را
آن اختر تابنده را، هنگام دیدار آمده گوش بسپارید

متن کامل(+)

تساهل 

استاد دیروز باید مطلب را می دادید؟
اره من دوشنبه می دم
اما از دوشنبه گذشته
اره دوشنبه بعد می دم
اما شما قول این هفته را دیدید
هفته دیگه می دم، تا دوشنبه اگر صبر کنید عالی میشه
------

خدا کنه استاد موقع گرفتن مقالات دانشجو ها هم اینقدر تساهل داشته باشه

پاییز_1 

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم

سید 

فعلا دارم به سید خلیل گوش جان میدم
:

ای عاشقان خسته جان یار آمده یار آمده
از خلوت آن جان جهان، اینک به بازار آمده

آن طلعت زیبنده را، آن عارض رخشنده را
آن اختر تابنده را، هنگام دیدار آمده

ساقی بزم کبریا، بودند یک دور انبیا
ساقی کوثر حالیا با جام سرشار آمده

قد افلحش ذکر زبان، گوئی که آن قدسی بیان
از داستان عاشقان، اینجا بگفتار آمده

تا حق‌پرستان برملا گیرند یزدان را لقا
ز اطلاق و غیب و اختفا، در قید اظهار آمده

در دور گیتی از وفا، در هر زمان در هر کجا
بر انبیا و اولیا، یار و مددکار آمده

حق خواسته جل علا اثبات خود را بر ملا
با ذوالفقاری شکل لا، بر نفی کفار آمده

سازد صغیر از جان رقم، اوصاف او را دم به دم
کز لطف آن بحر کرم، طبعش گهربار آمده


حیف 

حیف از تو ای انسان که از حق دل گرفتی
در مرگزار زندگی منزل گرفتی
باغ و بهشت یار را از یاد بردی
چون کودکان الفت به آب و گل گرفتی
دریای لطف دوست مروارید خیزست
بی بهره یی چون خانه در ساحل گرفتی
غفلت برای آدمی نقص کامل است
تو بی خبر این نقص را کامل گرفتی
بر سامری پیوستی از موسی بریدی
حق را رها کردی ره باطل گرفتی
از صد کتاب معرفت حرفی نخواندی
این درس را از مردم غافل گرفتی
با دل بریدن از جهان آسان توان زیست
تو از طمع این سهل را مشکل گرفتی

مهدی سهیلی

سلام 

ای ظریف جهان سلام علیک
ای غریب زمان سلام علیک

ای سلام تو درنگنجیده
در خم آسمان سلام علیک

. . .

گوش پنهان کجاست تا شنود
از جهان نهان سلام علیک

هر سلامی که در جهان شنوی
چون صداییست زان سلام علیک

زین صدا درگذر برابر کوه
تا ببینی عیان سلام علیک

فراموشی 

تشنه را کی بود فراموشی
چون سنقرئک فلا تنسی

دچار شدن 

دکتر مهدوی ازدچار شدن گفت. و چگونگی اش را شرح داد.
دچار شدن مولوی به شمس . . .

حس 

حس گم شدن.

يا من ارجوه لكل خير 

يا ذالجلال و الاكرام ، يا ذالنعماء و الجود ، يا ذالمنّ و الطّول ، . .

چه بوی خوشی !
دوست دارم با عمق وجود حسش کنم

يا من ارجوه لكل خير ، و آمن سخطه عند كل شر
يا من يعطي الكثير بالقليل ، يا من يعطي من سئله ، يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحنّنا منه و رحمة

اي كسي كه در هر امر خيري به تو اميد دارم
و در امان هستم از هر نوع شر و بدي ناشي از خشم و غضب تو
اي آن كه در مقابل اعمال اندك و ناچيز ما، پاداش بسيار عطا مي نمايي
اي كسي كه به هر نيازمند و حاجت مندي عطا مي كني
اي كه عطا مي كني به كسي كه تو را نمي خواند و از تو چيزي نمي خواهد و تو را نمي شناسد كه صاحب مهر و عطوفت و رحمت هستي

با صدای محمد اصفهانی گوش بدهید (+)

خاطرات فیزیکی 


تابستان 73 بود و کنفرانس فیزیک دانش اموزی و من عاشق فیزیک.
کنفرانس در ارومیه بود. دانشکده فنی دانشگاه ارومیه ، اولین بار بود که مسافتی این چنینی را باید می رفتم، من اراک بودم و اماده برای مهر تا کلاس دوم دبیرستان را شروع کنم و راهی طولانی تا ارومیه.
پدرم لطف کرد و تا ارومیه همراهیم کرد و برگشت و من عشق فیزیک لدت می بردم از غرق شدن در آزمایشات .
اگر اشتباه نکنم خوابگاهمان تربیت معلم بود. یک هفته آنجا بودم با بچه هایی از گوشه گوشه ایران، خیلی عالی بود،
آخر سر هم با نقل ارومیه برگشتم خانه با یک دنیا خاطره و اشتیاقی که افزون تر شده بود.
سال سوم هم که کمی به درس پرداختم ، شرایط شرکت در المپیاد را پیدا کردم. اما مدرسه از معرفیم خودداری کرد. داستانی دارد بماند.
خلاصه برگزاری المپیاد فیزیک دانش آموزی در اصفهان کلی خاطره برایم تازه کرد.
خاطراتی فیزیکی.

جمعه 

جمعه داشت برنامه سخنرانی به روال همیشگی را تلویزیون پخش می کرد
داخل تالار دانشکده
"عدالت از نگاهی دیگر"
حس کردم باید باشی
پیدایت کردم ، گوش می دادی

مرداب 

همیشه از سکون دلتنگ بودم.
بودن در حضیض برایم لذت رسیدن به اوج را داره و در اوج بودن منظره وسیع با عمق دید ماندگارم می کند.
اما الان در سکونم ، از تبدیل شدن به مرداب می ترسم.
امیدوارم زودتر بدر بیام
با خودم داشتم زمزمه می کردم :

تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من

شناخت 

دوست عزیز فکر میکنم من را نمیشناسی!

تب 

فعلا دارم توی تب می سوزم و تمام ماهیچه هام درد می کنه . . .

بازگشت 

جلسه سردبیری آیین بود، رضا هم امده بود برای گرفتن عکس تمام قد روی جلد فردا، در حین عکاسی بهش خبر دادن که کافیه برگرد ، روزنامه توقیف شد.
من هم از همه جا بیخبر بالا بودم که دکتر امد بالا و نشست و گفت هم میهن توقیف شد.
یک دفعه وارفتم. سرم درد گرفت و حس کردم فشارامد پایین. این چند روز حسابی اذیت شده بودیم اما فکر نمی کردم اینقدر زود!
امدم روزنامه شلوغ و پلوغ بود، هم بچه های خودمان هم کلی میهمان برای عرض تسلیت.
اول همه ولی را دیدم و سعید طبقه اول بودند، ظهر همگی مشغول شیرینی خوران رهبر بودند شب نشده عزای بستن روزنامه را داشتن. ظهر رهبر، دبیر هم میهن 2 شیرینی داده بود انشالله عاقبت بخیر بشوند. اما شب نشده بالاخره آن که نباید بشود شد.
از ولی پرسیدم دلیل چی هست؟ خنده تلخی کرد . گفت : فکرش را هم نمی کنی، بخاطر اینکه وکیل بجای متهم حاضر بوده. بیشتر تعجب کردم تا رفتم بالا و متن حکم را خواندم، مصاحبه دادستان با فارس همان متن حکم هست. خلاصه حسابی شلوغ بود و همه عصبی و ناراحت. مطمئنا بعضی ها از اینکه چشم تیزبینی دارند که بعد از نزدیک به 4 ماه توانستند دادی را بستانند و متوجه بشوند که حکمی به غلط داده را متوقف کرده اند، امشب سرشان را راحت بر زمین می گذارند.
امیدوارم در احقاق حق هم همینقدر تکاپوی شدن داشته باشند.
انشاالله
خلاصه بعد از 40 و اندی شماره و پیدا کردن کلی مخاطب، تمام شد. خدا عاقبتمان را بخیر کند. دنیا زود گذر است.
چه خوش است این نوا
انا لله و انا الیه راجعون.
آیا باور دارند؟

تکمله: البته مطمنا برای کسی مهم نیست که بطور مستقیم 300 نفر بیکار شده اند!
می خواستند نروند :)

تکمله 2: ایندفعه دیگه نمیشه مسافر کشی هم کرد،چون بنزین در کار نیست . :)
البته برای اونا گفتم که ماشین دارند.

تکمله3: خدا را شکر ، روزی را خدا قسمت می کند.

تکمله4: اینجا تو خونه بغضم ترکید. یاد ولی کردم که توی پله ها با گوشه دستش اشکها را پاک می کرد. انصافا زحمت زیادی برای هم میهن 2 کشد. خیلی زیاد

تکمله5: ایده های خوبی داره، انشالله پایدار باشه

تکمله 6: کاش بودی . . . ، حتی با تمام "نه" هایی که می گویی

تفاوت 

دکتر رهبر بدنبال پاسخهای سیاسی است و ستاری فر بدنبال پرسشهای کارشناسی

مچاله 

فکر می کردم جناب ستاری فر نمی تواند جلوی سر و صداهای آقای رهبر خوب ظاهر شود، دیشب را که ندیدم اما الان که دارم نگاه می کنم . جناب رهبر کاملا مانده هست.
عینکش را در آورده و از جوابها طفره می رود

بلر جوان 

این مطلب را برای صفحه خودمان نوشته بودم. پنج شنبه شب داشتم روزنامه را ورق میزدم دیدم تیتر یک کار شده ما هم از همه جا بیخبر تا لااقل دستی به سر و روش بکشیم

بلر جوان

تنها يک اتفاق بود که باعث شد آينده توني جوان تغيير کند؛ پدرش پس از آنکه هم‌حزبي‌هاي محافظه‌کارش حمايت خود را از او براي ورود به پارلمان دريغ کردند از حزب محافظه‌کار سرخورده شد و اين آغازي بود براي آينده متفاوت سياسي بلر نوجوان. توني بلر در 6 مي 1953 در ادينبورگ به دنيا آمد و وارث خانواده‌اي هنري و سياست‌پيشه شد.

او فرزند دوم لئو بلر، دانش‌آموخته حقوق بود؛ رشته‌اي که بعدها تحصيلات و زندگي توني را هم تحت‌تاثير قرار داد، البته پيش از توني برادرش ويليام هم حقوق را آموخته و به کار بسته بود. او در دوران تحصيل از نمرات قابل‌قبولي برخوردار بود و البته ضعف‌هايي هم داشت. نمرات درس علوم در بعضي مواقع کابوسي براي شب‌هاي امتحانش محسوب مي‌شدند.
...


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد