2006-12-27

نقطه اتکا 

حال و روزم ، مثل یک دونه از این نمودارهای سینوسی می مونه که یکی تو سرش زده و چند نفری هم از پهلو کتک حسابی به اون زده اند. و حالا پر شده از پستی و بلندی های ریز و درشت.
احساس می کنم الان دارم از یکی از اون بلندی ها پایین می افتم و دنبال تقطه اتکایی برای ماندن میگردم . . .

عرفه 

روز شنبه، روز عرفه سخنرانی دکتر ناصر مهدوی با موضوع شناخت و پس از آن قرائت دعای عرفه از ساعت 2:30 بعد از ظهر در حسینیه ارشاد

نقل 

نقل است که جریری مجلس می داشت، جوانی برخاست و گفت : دلم گم شده است؛ دعا کن تا باز یابم. جریری گفت : ماهمه دراین مصيبتیم. (تذکره الاولیا)

یلدا و . . . 

منم به يلدا بازی دعوت شدم. اما هر چه فکر کردم چیزی نبود برای گفتن، حرفاهایی بود اما همگی برا نگفتنن.
هر چقدر فکر کردم دیدم جالب نیست از گفتنی ها گفتن، مثلا بگویم هنوز اولین کتابی را که برایم خریدن دارم! موش کوچولو، موشی که دنبال آزادی بود از پشت حصار شهر دنبال آزادی می گشت و از گربه ها هم نمی ترسید! (چقدر فرق دارد با قصه سیندرلا )؛ مثلا بگم این اولین کتابی بود که در 2 سالگی برایم خریدن و من الان از وارثان کتابخانه خانوادگی هستم که حداقل 5000 کتاب دارد.
خودم هم حس کردم که جالب نیست. آن جالبها جنسشان از چیز دیگری است. فضایشان فرق دارد، و یا آنکه
فضایشان حداقل برای من متفاوت است. داشتم فکر می کردم چرا این ناگفته ها برای گفتن نیستند. ساده بود اگر برای من مهم هستنند شاید به نظر تو مسخره بیایند، اگر برای من ارزشند برای تو ضد ارزش، فکر می کنی دارم مهمل بافی می کنم؟ اره ! خودم هم حس کردم. احساس می کنم اگر حرف نزنم بهتر است. شاید وقتی دیگر؛ شاید اگر اینجا بالای کوهی بود که می شد فریادت را بلند کنی و داد بزنی و کسی جز کوه نشنود من هم می گفتم. نه اینکه نخواهم بگویم، نه ، اما به عکس العمل کوه ایمان دارم، بجای پوزخندی و زمزمه در دل هنوز با صلابت نگاهم می کند با چشمانی نافذ. شاید هم اگر دشتی بود می شد ، شاید هم اگر ...
نمی خواهم خودبزرگ بین باشم، خودم را می شناسم. چاه را هنوز درک نکرده ام.

وای ازاین . . .

ممنون از اینکه یادم آوردی

مگر نگفته ای که :

قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا
گفت‏: ((فرمان‏) چنين است‏. پروردگار تو گفته كه اين (كار) بر من آسان است‏، و تو را در حالى كه چيزى نبودى قبلاً آفريده‏ام.

پس !

ناگهان 

ناگهان چه زود دیر می شود . . .

دوگانگی در رفتار 

خبر کوچکی است که بازتاب عنوان کرده است ، جناب اقای احمدی نژاد در مراسم افتتاحیه بازیهای اسیایی دوحه شرکت کرده و البته در نزدیکی انتخابات و با زیر پا گذاشتن تمام حدودی که حداقل از نظر اجتماعی و دینی به اون افتخار یا اظهار می کرده. در مراسمی حضور یافته که رقاصان زن و خواننده های زن در ان به هنرنمایی پرداخته اند،
خیلی دوست دارم صدایی در بیاید از اون علمایی که با هر مسئله ای صدای وا اسلاماشان به هوا بلند می شد، از اونهایی که دست زدن برایشان بی احترامی بود، از ان متدینینی که معتقد بودند خاتمی اسلام را به مسلخ برده و . . .

شهر فردا 





بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد