2003-09-07
آن کيست کز روي کرم با ما وفاداري کند
بر جاي بدکاري چو من يکدم نکوکاري کند
اول به بانگ ناي و ني آرد به دل پيغام وي
وآنگه به يک پيمانه مي با من وفاداري کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نوميد نتوان بود از او باشد که دلداري کند
گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراري کند
پشمينه پوش تندخو از عشق نشنيدست بو
از مستيش رمزي بگو تا ترک هشياري کند
چون من گداي بي نشان مشکل بود ياري چنان
سلطان کجا عيش نهان با رند بازاري کند
زان طره پر پيچ و خم سهلست اگر بينم ستم
ازبند و زنجيرش چه غم هر کس که عياري کند
شد لشگر غم بي عدداز بخت مي خواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواري کند
با چشم پر نيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسيار طراري کند

سلام
دوباره بعد از مدتي امدم
دلم دوباره هواي توشتن به سرش زده
خدا به خير بکند


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد