2005-07-31

سلام خاتمي 

حدود يك ساعت هست از مراسم برگشتم
.خيلي خسته شدم از ظهر حدودا سر پا بودم
مراسم امروز متاسفانه يه برنامه نيمه دولتي بود البته مهمانهاي مختلفي هم حضور داشتن كه برنامه را جالب كرده بود.
از مهندس سحابي تا موسوي بجنوردي و يادگار يادگار امام و ايت الله توسلي همه نوع طيفي حضور داشت. البته روزنامه نگارها هم ماشالله فراوان بودند. بهزاد نبوي هم امده كه تا اخر برنامه سرپا ايستاد، و هرچه به او اصرار كردن و جاي بهش دادن حاضر نشد بشينه؛ دكتر معين هم امده بود كه رفت قاطي جمعيت نشست،
نمايندهايي از جامعه هاي مختلف ديني و قومي هم حضور داشتند.
ابتدا چند نفر به نمايندگي از چند قشر مختلف امدن صحبت كردن و خسته نباشيد گفتن،
سيد فريد قاسمي نويسنده و پژوهشگر
دكتر ايرج فاضل استاد دانشگاه و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي
هوشنگ مرادي كرماني نويسنده و عضو فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي
كامبيز روشن روان رييس خانه موسيقي
سميه توحيد لو فعال دانشجويي و از بزرگان نسيم
مجيد مجيدي كارگردان و فيلمساز
دكتر محمد حسين هاشمي حقوقدان و استاد دانشگاه
فاطمه راكعي به عنوان يك شاعر
حسين خسرو جردي نقاش و گرافيست
يوسف سبوتي دانشمند و فيزيك دان
اشرف گرامي‌زادگان و الهه براهي از فعالان عرصه‌هاي غير دولتي و نهادهاي مدني
اشكان آوازه طلب به نمايندگي از مجلس دانش آموزي
ايرج راد از هنرمندان تئاتر
كورش نيكنام نماينده اقليت‌هاي ديني در مجلس شوراي اسلامي
نرگس كريمي خواهر عارف شهيد حاج داود كريمي؛
مجري مراسم هم خانم صادقيان بود.
بعد هم خاتمي صحبت كرد كه خيلي از حرفهاش رو شنيده بوديم اما باز هم براي بارهاي مختلف مي توان انها را شنيد و بهشون گوش داد.
البته اين رو هم بگم افراد ديگه اي بودن هم كه مي خواستن حرف بزنن و بهشون وقت نرسيد از جمله سيد حسن خميني. از ميان صحبتها هوشنگ مرادي كرماني هم با زبان طنز حرف زد كه جالب بود
صحبتهاي خاتمي هم بمونه تا فردا

حق حرمت انسان 

از اون شب كه "اشك سرما" را تلويزيون پخش كرد اين مطلب همه ذهنمو به خودش مشغول كرد كه چرا؟
نمي دانم شما هم عكسهاي جوان مهابادي كشته شده رو ديديد؟! اصلا صحبت از مرام و تفكر و ... نيست صحبت از يه حق هست حق بودن زندگي كردن حق حرمت انسانيت كه همه به اون تاكيد كردن چه بخواهيم از زبان جامعه جهاني بگيم در منشور حقوق بشر چه بخواهيم از زبان شيواي دين بگيم با سخن حضرت به مالك در همان مطلبي كه به او سفارش ميكنه كه مالك مراقب باشه همه يا برادر ديني تو هستند و يا بردار انسانی تو.
خلاصه همه اينها بوده و هست براي ما ادمهايي كه بعضي وقتها خيلي در اين رابطه ادعا داريم، اما نمي دانم چه شد كه ان اتفاق در مهاباد افتاد و نه خلخال از پاي يك زن يهودي كه جاني گرفته شد كه ممكنه حتي مخالف فكري و عقيديتي من هم و تو هم باشه اما صدايي در نيامد! و سخني گفته نشد! همه اصلاح طلباني كه حضور داشتند و خودشان را در صحنه مي دانستند و براي خيلي چيزهاي كوچك تر از اين صداي خود را به اسمان مي رساندند و اينبار خاموش شدند! و حتي براي سخني به نشانه دركي از برادر كرد حتي صدايي بلند نكردند. نمي دانم چه شده؟ اما با اين اوصاف انوقت ان دوست كرد من به چه اميدي بايد حضور خود را در ايران اميد داشته باشد و در اين دهكده كوچكم جهاني با افتخار هم بگويد ايراني هست؟
در طرف ديگر قضيه انهايي كه حتي جرات يك نظر و يك سخن را براي مخالف خود نداشتند ، براي گنجي صدايشان گوشها را كر مي كند!
(من از هیچ کدام از رفتارها دفاع نکرده و تنها به حق حرمت انسان معتقدم، خوشبختانه و یا متاسفانه سخن حضرت امیر هم برایم بسیار محکمتر است )

دعا گفتيم 

صلاح از ما چه مي جويی كه مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

در میخانه ام بگشا که هيچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ماگفتیم

آرامش گوسفندی 


آرامش گوسندی؛ حداقل در لفظ و برای بعضی حالتها چیز خوبی به نظر میرسه؟!
البته بگذریم از کتابش که داخل اون حرفهایی دیگه ای بود و از جنسی متفاوت با اون چیزی که ما با دیدن این لفظ در موردش به ذهنمون میرسه.
ولی خودمانیم، آرامش گوسفندی عجب چیزی هست، بخصوص با این اوضاع و احوالی که داریم واز همه مهتمر بعضی دوستان همدل قدیمی.
امیدوارم شما هم به اون برسید.

چشم مست 

ساقی خمار آلوده ام، بگشا در میخانه را
قربان چشم مست تو لبریز کن پیمانه را

جام 

جامي است كه عقل افرين ميزندش
صد بوسه زمهر بر جبين ميزندش
اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف
مي سازد و انگه به زمين مي زندش

زندگی 

زندگی بی محور و فاقد اصل، نتیجه ای جز فرورفتن در تناقضات و مبارزه با خود ندارد
.زنده یاد علامه محمد تقی جعفری

آن مرد می رود 

آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند




این عکس هر سه روز یکبار عوض می شود، برای استفاده از این عکس از آدرس زیر استفاده کنید.
<img src="http://eqbal.ir/khatami/khatami.jpg">

شکوفه های درخت انار 

این هم از انارهای درخت خانه ما، توی حیاط یه درخت انار چند سالی هست که رشد کرده ماشالله هزار ماشالله حسابی قد کشیده .
من که تا قبل از این درخت انا ر را در زمان شکوفه دادن ندیده بودم؛ شکوفه های نارنجی رنگ بسیار زیبا، رنگشون خیلی به دل میشینه شما هم اگر فرصت شد یه نگاهی به درخت انار پر از شکوفه بندازید. جالب درخت انار حیاط ما اینه که امسال باوجود انارهای بزرگی مثل این، دوباره پر از شکوفه شده و هرچند روز یکبار یکی از شاخه هاش شکوفه می ده ؛ از من می شنوید دیدن یک درخت انار پر از شکوفه رو از دست ندید ؛ شاید برای سالها حسرتش به دلتون بمونه.





نگاهی دیگر به یک روایت 

سخن در مورد نحوه برخورد با حضرت فاطمه پس از فوت پیامبر بسیار هست، بهانه این نوشته گذشته از برنامه های ابکی و مسئله دار صدا و سیما و اعتراض های جدید علمای سنتی به نوع عزاداری ونحوه گریه کردن و... دیدن تئاتر اشکستان بود. این برنامه را به دعوت یکی از بچه ها در تالار اندیشه دیدم؛ هنر قرار بود به درک بهتر از مفاهیم کمک کنه مفاهیمی که می توانند تاثیر عمیق تری بگذارند، من هم منتظربودم که با چنین واقعه ای رو به رو بشوم، اما متاسفانه در برخورد از نوع نزدیک دیدم دوباره مداحی توانسته در این عرصه هم اثر بگذاره ؛ بجای مفهوم متن دوباره پوسته مورد توجه قرار گرفته اما نباید از حق گذشت کار خوبی بود، در این عرصه که کار درست و حسابی به عدد انگشتان دست هست؛ ولی یک اما بزرگ باقی می ماند که اینها دیگه چرا ، البته قبول دارم روایت اصلی و حاکم از قضیه حضرت فاطمه(س) همان آتش زدن در و فشار به ایشان در حد از بین رفتن بچه هست؛ بدون هیچ نگاه و اندیشه ای به عملکرد حضرت فاطمه و علی به مسئله خلافت، بگذریم ازاین بازاریانی که حتی هدف امامت علی را هم خلافت میدانند.
من از منابع پیشینی که دیده بودم مسئله عدم سوزاندن" در" برایم قطعیت یافته بود اما به خاطر مطمئن شدن دوباره به سراغ تعدادی از اساتید علم حدیث رفتم تا از این موضوع اطمینان پیدا کنم، درباره این موضوع برایم اطمینان پیدا شد که آتش زدن در خانه حضرت از نظر تاریخی صحت ندارد ، تنها یک روایت با این مضون داریم که کلیه راویان آن از نظر علمای حدیث غیر قابل اطمینان هستند.
البته یک دلیل عقلی کوچک هم برای خود ما؛ در این زمان برای ما کاملا غیر قابل باور هست که كسي به حضرت فاطمه به عنوان یکی از افراد نزدیک به پیامبر و سرشناسان اهل بیت اینگونه بی احترامی کند, این نوع نگاه که نه تنها در میان ما که در میان اهل سنت هم این نوع نگاه وجود دارد؛ حالا با وجود این فرض در زمان فوت حضرت محمد(ص) زمانی که مسلمانان با وجودشان حضرت محمد(ص) را درک کرده اند و نگاه و نسبت حضرت را به فاطمه می دانستند و میدیدند چگونه اجازه می دادند که چنین برخوردی با حضرت فاطمه ان هم در ملا عام بشود؟ ...
یک مقدار فکر می خواهد و یک ذهن با انصاف که تنها گرفتار مداحی مدحت کنندگانی نباشد که غایت هدفشان گریاندن آدمیان است نه کمک به درکشان.

مرد عشق و سياست 

به یاد دلاور مردی که بسیار از اموختم
درعرصه سياسى فعال بود اما همزمان شاگرد اول الكترومكانيك دانشكده فنى شد.
دردوره دكترا در دانشگاه بركلى امريكا نيز شاگرد ممتازشد، اما هويت سياسى و ملى خود را فراموش نكرد. موقعيت شغلى و علمى خوبى درامريكا داشت اما عشق به مردم و خدا او را به سرزمين لبنان كشيد. عضو نهضت آزادى شد كه به كارسياسى و قانونى معتقد بود، اما درلبنان به مبارزات چريكى روى آورد. زندگيش را وقف مردم كرده بود اما درعرفان و معنويت نيز غرق بود.پس از انقلاب درحالى كه با نهضت آزادى همراه بود و متهم به ليبرال بودن، ستاد جنگ هاى نامنظم را درجبهه ها راه اندازى كرد و درهمان راه نيز به شهادت رسيد
.به سه خصلت ممتاز شده ام ۱- عشق: كه از سخنم، نگاهم، دستم، حركاتم، حيات و مماتم عشق مى بارد در آتش عشق مى سوزم و هدف حيات را جز عشق نمى شناسم؛ در زندگى جز عشق نمى خواهم و جز به عشق زنده نيستم.۲- فقر، كه از قيد همه چيز آزادم و بى نيازم و اگر آسمان و زمين را به من ارزانى كنند تاثيرى در من نمى كند.۳- تنهايى، كه مرا به عرفان اتصال مى دهد، مرا با محروميت آشنا مى كند كسى كه محتاج عشق است، در دنياى تنهايى با محروميت عشق مى سوزد و جز خدا كسى نمى تواند انيس شب هاى تار او باشد و جز ستارگان اشك هاى او را پاك نخواهد كرد؟... و به دنبال انسانى مى گردد تا او را بپرستد يا به او عشق بورزد، ولى هر چه بيشتر مى گردد، كمتر مى يابد.
اين سخنانى است كه مصطفى چمران در وصيت خود به امام موسى صدر براى بيان حال خود توصيف مى كند. مصطفى در ۱۸ اسفند سال ۱۳۱۱ در محله سرپولك يكى از قديمى ترين محلات تهران به دنيا آمد. او اصالتاً ساوه اى بود. چمران دوران دبستان را در مدرسه انتصاريه نزديك پامنار و دوره دبيرستان را در مدارس دارالفنون و البرز گذراند.
او از سال هاى دبيرستان در جلسات مذهبى انجمن اسلامى دانشجويان و در مسجد هدايت در جلسات قرآن و بحث آيت الله طالقانى شركت داشت. گويا برادر بزرگش مرحوم عباس چمران كه از دانشجويان دانشكده فنى و عضو انجمن اسلامى بود از مشوقين او در پيوستن به اين جلسات شمرده مى شد.

گل 



ایسنا خوب به کار برده
"گل عزيزاست
غنيمت شمريدش صحبت"
تا چند روز دیگه خوب متوجه میشیم که چه گلی را داریم از دست می دیم، واقعا رفتنش حسرت به دل میاره ... .
خدا چه باید کرد!!!...

خوش آمد گل و ازآن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب و دُر یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
...


زیباست، زیبایی که بعضی وقتها در پیچ و خم زندگی کمرنگ تر به نظر می اید. Posted by Picasa

می آورد 

آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش
وانک می کرد او کرانه در جهان آوردمش

آنک عشوه کار او بد عشوه ای بنمودمش
وانک از من سرکشیدی کش کشان آوردمش

آنک هر صبحی تقاضا می کند جان را زمن
از تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمش

جان سرگردان که گم شد دربیابان فراق
از بیابان سوی دارالامان آوردمش

گفت جان من می نیایم تابنمایی نشان
کو نشان کو مهر سلطان من نشان آوردمش

مهربانی کردن این باشد که بستم دست دزد
دست بسته پیش میر مهربان آوردمش

چونک یک گوشه ردای مصطفی آمد به دست
آنک بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد