بالاخره برگشتم صبح روز شنبه ساعت حدود 10 صبح به وقت تهران هواپیما در فرودگاه مهراباد به زمین نشست برای اولین بار بود که می دیدم هواپیما زودتر از موعد مقرر به زمین نشسته است ان هم یک ساعت و نیم زودتر.
در مدینه دو روز اخر مریض بودم و حال نوشتن به هیچ عنوان نداشتم، در مکه هم در منطقه مرکزی شهر (نسبت به حرم ) اصلا خبری از کافی نت نبود و من هم اصلا به سراغ ان در جاهای دورتر از حرم نگشتم.
این چند روز هم حسابی سرم شلوغ بود و از طرف دیگر هم حال و هوای نوشتن نداشتم.
نمی دانم تا به حال به این سفر مشرف شده اید یا نه؟ اگر شده باشید شاید منظور من را بیشتر درک کنید.
با یک دنیا امید و ارزو برگشتم با کلی قول و قراری که با خودم گذاشته بودم با کلی صحبتهایی که با خودم کرده بودم خیلی خیلی مصمم تر بودم کا کارهای نا تمام خودم را با قوت بیشتری ادامه بدم، همه اش خواستم بودم توان بیشتری پیدا کنم و ...
در مورد همه چیز خودم بقیه اجتماع ، واقعا در سرم شوری بود، البته الان هم هست، می گفتم برمی گردم با کمک بقیه اونهایی که با هم بودیم اونهایی که همدیگر را می شناختیم، شروع می کنیم ،اینبار قویتر ازدفعه قبل، محکمتر ، استوارتر، با برنامه ریزی قوی ترو....
اما
اینجا که رسیدم یک دفعه متوجه شدم توی یک دنیای دیگه افتادم توی یک حال و هوای دیکه وارد شدم قاطی یک ادمای دیگه با اینکه همان ادمهایی بودند که دعا دعا می کردم بتونیم باهمدیگر همراه باشیم اما یواش یواش یخ کردم دیدن چقدر دیدم به نسبت اونجا با این حال و هوای اینجا تفاوت کرده فقط ار این میان یکی تونست بهم بگه که منم همراهت هستم و باور کردم که راست می گه، دو سال پیش که اون از سفر برگشته بود با من از یک حال و هوای دیگه صحبت می کرد حالا متوجه می شم که از اینکه شاید من صحبتهای اون را با حسی که داشت درک نمی کردم چه حالی می تونسته داشته باشه. اونم خواهرم هست که خیلی نزدیکتر از خواهر مثل یک دوست همراه می مونه تنها اون بود که گفت من همراهت هستم و من بعد از دوسال بود که او را خوب می فهمیدم.
یادش بخیر جمعه غروب هوا به قرمزی می زد روبه روی کعبه به قامت ایستاده مشغول نماز بودم در مقابل مقام ابراهیم و سارها در اسمان به چرخش و تسبیح گوی و صدای جیک جیکشان دلنواز و سدیس امام جماعت مسجد الحرام در حال قرائت ایاتی دلنواز از قران بود، چه خوش مکانی و چه خوش نوایی و چه دل انگیز حالی بود، آروزومی کردم این حال سالها به طول انجامد و در این میان توان ساعتها ایستادن را به خوبی در خودم حس می کردم.
جای همگی خالی امیدوارم همگی بتوانیم این نوا و حال را درون خودمان جاودانه کنیم، جاودانه ای که بتواند دنیایمان را بسازد که به جد معتقدم اخرت چیزی جز عمل امروزمان نیست.