برتری دوست داشتن نسبت به عشق از زبان دکتر علی شریعتی، یادم می اید نامه ای از دکتر در همین باب در جامعه نو چاپ شد، آن را هم اینجا خواهم اورد
«
عشق در غالب دلها در شکل هاو رنگهای تقریبا مشابهی متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است اما دوست داشتن در هر روحی جلوه های خاص خویش دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه ها هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و عطری ویژه خویش دارد میتوان گفت که به شماره هر روحی دوست داشتنی هست0
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست0
عشق همان جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن "و "اندیشیدن " نیست 0 اما دوست داشتن در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشاق می برد0
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در "دوست" میبیند و می یابد0
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی بی انتها و مطلق0
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن0
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد0
عشق خشن است و شدید،در عین حال ناپایدار و نا مطمئن و دوست داشتن لطیف و نرم است و در عین حال پایدار و سر شار اطمینان 0
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر 0
از عشق هر چه بیشتر می نوشیم سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر تشنه تر 0
عشق هر چه دیر تر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر 0
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند 0 و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد.
عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست0
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی و روح تاجرانه و یا جانورانه آدمی وچون خود به بدی خود آگاه است آن را در دیگری که می بیند از او بیزار میشود و کینه بر می گیرد 0 اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزیزتر می خواهد و می خواهد که همه دل ها آنچه را او از دوست در خود دارد داشته باشند0 که دوست داشتن جلوه ای از روح خدایی و فطرت اهورایی ادمی است و چون خود به قداست ماورائی خود بینا است آن را در دیگری که میبیند دیگری را نیز دوست می دارد و با خود آشنا و خویشاوند می یابد 0
در عشق رقیب منفور و حسد شاخصه ی عشق است چون عشق،معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور میگردد اما دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است یک ابدیت بی مرز از جنس این عالم نیست 0
عشق ریسمان طبیعت است و سر کشان را به بند خویش در می آورد تا آنچه را آنان به خود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس میدهد و آنچه را مرگ می ستاید به حیله عشق بر جای نهند که عشق تابان ده مرگ است 0 و دوست داشتن عشقی است که انسان دور از چشم طبیعت خود می آفریند خود بدان میرسد خود آن را انتخاب میکند.
»
{برای او که هیچ احساسی نسبت به من . . . ؛ }تکمله: بدون هیچ حس مثبت در او؛ اما من . . .