چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل اتشین سخن، تبر به دوش بتشکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
---------------
ما منتظریم.
انتظار!
همراه با دو معنا. همراه با دو فهم. یکی تخدیر و یکی پویایی.
منتظر باشیم که چه بشود؟ انتظار چیست؟ چرا؟ چگونه؟ می شود؟
منتظریم، نه همراه با خاموشی که او هم منتظر است.
می گویند همچون خورشید پشت ابر می ماند. و من مدتهاست به این مشغولم که خورشید پشت ابر در مقام ولایت دنیا به چه حاجتم می اید؟
سخت است، هم گفتن و هم در دل داشتن، اما تعریفی یافتم که تسکینم داد.
انتظار چیست؟
مانند او خود را خارج دیدن از میانه و به این اندیشه شدن که چه باید بود؟ چه باید کرد؟ آنگاه آن نگاه را در زندگی بعنوان یک منتظر بکار بست. دیگر آمدنش منتهای همه نیست. اصل شیوه بودن ماست که چگونه منتظر خواهیم بود.
من منتظرم.
منتظر تو.
منتظر او.
اما عملم؛ خدا کند ان هم منتظر باشد.
خدا کند درست بفهمم.
انتظار درد شیرینی است
بخصوص اگر با لقاء عجین شود.
یا حجة الله
يا بقية الله