2007-06-19

كو دست‌هاي دوست؟ 

مرد بزرگ

آيينه‌هاست

و انعكاس سلسله دستان مردم است

سوسوي دعوتي است از آن سوي شب،

شبي

كان را كرانه نيست، خداوند‌گار نيست

بر كشتي شكسته‌ي شب ناخداست او


مشت است در زمانه‌ي دستان باز

باز،

دستي‌ست كز سخاوت خود برملاست او


او را اگر گرفتي و گفتي گرفتني‌ست

در چنگ‌هاي شوم تو حتي رهاست او


بيمارييِ غريب گرفته‌ست قوم را

بر هر وَباي شومِ زميني دواست او


وقتي در اين قيامت يغماييانِ ما

هر كس «گليم خويش بدر مي‌برد ز موج»(1)

سدي ست موج حادثه را و فداست او


گر پورزال نيست، چرا من غمين شوم؟

زيرا كه او علي‌ست كه شير خداست او


وقت است اين سكوت درآيد ز پا به سر

‌افراشت باز قامت عالم، صدا ست او


از فرق‌ مردهاي زمين در ربوده‌اند

اين روسپي- زنان زمان بس كلاه‌ها

فرق است مردهاي زمان را، كلاست او


تصويري از بريدن و بُردن دارم

زين عالم جديد

وقتي تمام مردم عالم را

مثل بُراده از تن آهن بريده‌اند

او سرفراز باد كه آهن‌رُباست او


وقتي كه گاو، طعنه به بلبل زند،

«خموش»!

گل آنكه گفت، هيچ نپرسم چراست او


با هم غريبه‌ايم كه ناساز مي‌زنيم

آن نغمه‌زن كجاست غمش آشناست او


تاريخِ راهزن همه را جامه‌ها ربود

كو آن رفيق پاك كه ما را قباست او؟

«وَالله كه شهر بي تو مرا حبس مي‌شود2»

ما را هواي اوست كه ما را هواست او


«زين همرهان سُست عناصر دلم گرفت3»

كو دست‌هاي دوست؟ كه دست رضاست او


مردم،

هر يك درون آينه‌اي خواب مي‌روند

بيدار باد و باز فزون باد ياد او

چون انعكاس سلسله دستان ماست او

او زنده‌باد باز كه آيينه‌هاست او

1- تعبيري از سعدي
2 و3- مصرع‌هايي از غزلي از مولوي


شعری از رضا براهنی در رثای دکتر شریعتی



بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد