2007-05-08

بالاخره 

مدتی بود که خودم هم حس می کردم حتی در خواب هم دندانهایم را به هم می سایم، در بیداری هم هر وقت متوجه می شدم مدتی بود که دندانهایم محکم و سفت در کنار هم زور ازمایی می کردند.
حال و هوای بدیست این یک ماه
صبح هر روز به جای سرمستی بیدار شدن ، ذهنم مشغول خوابهای دیشب بود که کمی تندتر احوالاتی شبیه حالم را در ان می دیدم.
بدون هیچ استراحتی گویا شبانه روز ذهنم در تشویش است.
حالیا می گذرد ایام . . .
امروز متوجه شدم گوشه ای از یکی از دندانها ساییده شده
بالاخره کار خودش راکرده بود.


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد