2006-09-29

مهر 

بد نبود، این هم از ثمرات مهر ورزی، این آبجی خانم ما هم دو ستاره بود.
البته مسئله گویا از همان بالا حل شد.

اين نامه هم كه ايرنا چاپ کرده به نظرم خیلی مهم هست.
یک سند مهم در رابطه با جنگ و حرفهایی که اقای رضایی می زند.
http://www.irna.ir/fa/news/view/line-2/8507060948193117.htm

ادم 

عادت کرده ایم ، فعلا برنامه دکتر سروش روهواست . تا ببینم می شودکاری کرد!


" هرآینه بنده شاد می شود، به چیزی که مقدر نشده به اوبرسد وافسرده می گردد بچیزیکه مقدرنگشته به او برسد، ... باید بهترین چیزی که از دنیابه ان نائل می شوی از بین بردن نادرستی و باطل و زنده نمودن و برپاداشتن حق ودرستی باشد."

نامه 66 فیض الاسلام

نه از حب علی 

به نام پدر را که می دیدم ، یاد چند سال قبل افتادم، آن شب که با چند تا از بچه ها یک جلسه خودمانی با حاتمی کیا داشتیم ، هم درد و دل بود هم انتقاد هم صحبت در مورد اینده، تازه اکران جشنواره ای ارتفاع پست به سرانجام رسیده بود، و حاتمی کیا دل خونی از برادران . . . داشت، و صحبت از همراهی های ارتش درساختن این فیلم می کرد.
یادش بخیر. حاتمی کیا را بخاطر همان حسی دوست دارم که می شود دردمندی نامیدش، حسی امیخته از فهم و درد و عمل، در کمتر کسی سراغش دارم، حداقل با همان تعریفی که من کمترین می پسندم.

رمضان 

به احتمال قوی می توانیم رمضان امسال را مانند گدشته ای نه چندان دور پای صحبتهای دکتر سروش بنشینیم.
زمان و مکانش هم بماند برای حتمی شدن قضیه.

تب 

بعضی وقتها یک چیزهایی لازم هست برای از خود به در امدن، فکر میکنم تب این چند روز هم با این تعریف نسبتی داشته باشه.

آفتاب از ... 

روزی که حکم توقیف امد یک اس ام اس جالب داشتم. دوستی برایم پیام فرستاده بود
" ما که عادت کرده ایم؛ اما بگو ببینم فردا آفتاب از کدام طرف طلوع می کند؟!"

توقیف 

بالاخره ما هم توقیف شدیم.
شرق پس از 855 بالاخره جام وداع را نوشید

باز صبح 

نه یک حرف که هزاران حدیث می تواند خواند براین حادثه که بر ما می رود، حادثه ای که قلب تاریخ و فهم را هدف قرار داده است، این همان است که مفصلش را باید خود بخوانی که چگونه عوض شد، جای امام و جایگاهش که اکنون در شناختش به چاهی بسنده می کنند و جایگاهی که از کوچکترین نشانی در تاریخ بجز یک خواب برخوردار نیست و چه راحت فراموش می کنند آن سخن راکه هر کس بر شما این بشارت داد که « مرا در خواب یا بیداری دیده او را کذاب بشمارید» و البته جایگاهی است، محل کسب بسیاری که تعطیلی آن به زیان است. وهمچنان خواهیم شنید حدیث دیدن و برکت یافتن و ارتباط را . . .
و اینگونه دروغ بر جایگاه راست در عرصه دین به جاودانگی می رسد.

و اینجا من و تو درمیانه این محشر مدعیان،
چگونه زیستن را باید بیاموزیم که چگونه مردن را خود خواهیم آموخت.

باز صبح است
باز صبح است
آتشی برخاست



ازآن میان جاودانی آتشین برخاست
باز خرق عادت این خاکیان برخواند
اودر میان، اما غریب از جمع می راند
اوادمیت را به دور از جمع می‌خواند


جمعی همه وحشی شده، دور ازتکاپو
جمعی همه بگذشته ازافکار انسان
درگیر گشته بر فضای زندگانی
دوراز هیاهو، معرفت، اندیشمندی
درگیر بر آخوری چون آزمندان



اوتک سواری اشنا بود.
او تک سواری در میان مردمی سرد . . .
افکارهاشان منجمد دور ازتزاهم
اندیشه هاشان بر سبیل باد گشته
هر دم به هرکویی بدنبال خرافه
فارغ از او، دنبال دست آویز گشته
در منجلابی ازپلشتی،
دنبال ظلمت فارغ از نور.



او تک سواری در میان جمع تنهایان،
یک تن میان جمع تنهایان.


آیا کفایت می کند یک تن برای جمع؟
یک تن برای جمع خاموشان!



او هم بر این اندیشه راسخ بود،
یک تن میان جمع، تنها توان یک نفر دارد.



هر دم به راهی، برزنی، کویی، دیاری،
دنبال انسان، آدمیت، یار می‌گشت.
این بار،
او "منتظِر"، در انتظار عارفان بود.

این بار،
او "منتظِر"، در انتظار آشنا بود.

اندکی زمانی،
نه،
بسیار بگذشت،
تا دست او با دست یاران آشنا گشت،
یاران هنوزش اندکند اما،
تا جمع یکدل راه بسیار است.

اودست یاران دگرخواهد،
تا این جماعت اندکی زاید.

گر دست بر ره می‌زنی برخیز
این بار اودر انتظار ماست.



ابوذر معتمدی



برای تویی که عاقبت بخیریت را از خدا خواستارم

تو 

گر می‌کشی به لطف گر می‌کشی به قهر
ما راضییم هرچه بود رای رای تست

امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امید ما به رحمت بی‌منتهای تست

جهاد 

جمله ای از امام موسی صدر خطاب به یاسر عرفات:
" ابوعمار. تو يك جهادگري اين را بدان ؛ گاه براي يك انقلابي مجاهد شرايطي پيش مي‌آيد كه نجنگيدن سخت‌تر از جنگيدن است. اينجا جهاد در نجنگيدن است. جنگيدن آسان است عكس‌العملي است كه حق‌تان هم هست. دفاع، و يا قصاص است اما تبعاتش چيست؟ امروز نجنگيدن جهاد است. به نيروهاي انقلابي‌تان اين را تذكر دهيد كه انقلابي‌گري الان در سكوت است."»

به نقل از کاریز

درد و درمان 

درد تو در" تو"ست وبه آن "آگاهی" نداری درمان تو نیز در توست وبه آن"بصیرت" نداری


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد