2006-04-30

از نوعی دیگر 


دروغ سیزده که یادتان هست.
این هم نوع اصلی ان از جنس الکترونیک

تکرار به نوعی دیگر 

سلام سینما را یادتان هست، فیلمی که سر و صدای زیادی به پا کرد، خیل مشتاقانی که برای تست فیلم و اگر بشود برای شرکت در فیلمی آن هم به کارگردانی محسن مخملباف سر و صدا می کردند و از سر و گردن همدیگر بالا می رفتند!!
ان زمان خیلی ها که نمی دانستند این یک فیلم خواهد بود، اعتراضات زیادی کردند و عاقبت ان شد که دیدید، یک فیلم از یک واقعیت، یک فیلم نیمه مستند از یک خواسته ی اجتماعی بسیار قوی، این فیلم به نوعی به تصویر کشاننده نیازی بود که خیلی عظیم از مردم به دنبال دست یافتن به ان بودند. نیازی کاذب که معروفیت و دنیای زندگی پر از تجمل بازیگران سینمایی برای اجتماع به ارمغان اورده.
بگذریم،
احتمالا شما هم خبر بازی فوتبال تیم بانوان ایران و منتخب برلین را شنیده اید؟
این بازی نیز مقدمه ای است بر تولید فیلمی دیگر، فیلم مستندی که پروژه ای مشترک بین فیلمسازان ایران و المان محسوب می شود.
هیجان دخترانی که در ورزشگاه شاهد این بازی بودند، و به قول خانم مظفری ناراحت از این که چرا از قبل تمرینی و یا امادگی برای به راه انداختن موج مکزیکی نبودند. هیجانی که به علت تنگ نظری ها و سخت گیریهای بی مورد در حال تبدیل به خواسته ای است که اگر کاذب نباشد، حداقل منحرف کننده از خیلی نیازها و خواسته هااساسی تر است. و البته شاید محل مناقشه ای که یک حق است.
(و چه راحت منحرف کننده از اینکه حق انسان به سخره گرفته می شود.)

منتظر باشید، این فیلم هم بر روی پرده خواهد رفت.

تکمله: این هم شاهدی بر این حکایت

فوتبال اختصاصی 

بالاخره خانمها هم توانستند در ورزشگاه اختصاصی فوتبال تماشا کنند:


شرق،فيروزه مظفرى: براى ما زن ها كه تاكنون فوتبال را از پشت كادر مربع تلويزيون ديده ايم، بازى فوتبال ديروز تجربه اى جديد و هيجان انگيز بود و شايد فقط تيم بانوان برلين بودند كه از اول بازى دست و پاى خودشان را گم نكرده بودند. بازى در استاديوم باشگاه آرارات بهانه اى بود تا حضور كثير تماشاچيان ارمنى را در استاديوم توجيه كند. بازى با قرائت قرآن توسط قارى زن راس ساعت ۴ شروع شد. اما ديدن اين همه صحنه بديع و هياهو و شور و هيجان تماشاچيان جوان كه يك نفس ايران را فرياد مى زدند به راحتى حواسم را از بازى پرت مى كرد. البته اين صحنه ها تنها تمركز من كه براى ديدن فوتبال به استاديوم رفته بودم را برهم نزده بود. تماشاچى هاى فوتبال امروز بيشتر از خود فوتباليست ها و بازى سوژه بودند. دختران جوانى كه فكر نمى كردند روزى بوقچى تيم ملى بانوان فوتبال باشند با حرارت پرچم ايران را تكان مى دادند و لابد غصه مى خوردند كه چرا براى موج مكزيكى رفتن توى استاديوم تمرين و تجربه كافى ندارند؟

ادامه متن

نشو نومید 

هان نشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

صدراعظم با دو چهره 

تا صد روز، مشکل هست، اگر با فقر منابع هم رو به رو باشید:

صدراعظم با دو چهره

صد روز با مشرطه دريچه اى به روى وقايع ۱۰۰ روز پيش از به ثمر رسيدن تلاش هايى است كه منجر به امضاى فرمان مشروطه شد. وقايع نگارى زمان هاى پيشين در كشورهايى چون ما كه داراى تاريخى مدون و مكتوب نيستند، داراى مشكلات فراوانى است. تطبيق تاريخ ها از جمله سخت ترين قسمت هاى چنين كارى است، با اين كه بيش از يك قرن از مشروطه نمى گذرد، اما اين تطبيق قبل از فرمان مشروطه نسبت به پس از آن دچار دشوارى هاى بيشترى است. به اين علت در طى نوشته هاى اين ستون خواننده با وقايعى براى يك روز روبه رو مى شود كه بعضاًدر كتاب هاى متفاوت داراى تاريخ هاى متفاوتى است.•••• صدراعظم با دو چهره

7 ارديبهشت ۱۲۸۵اين روزها در هر كوچه و بازارى سخن از عين الدوله صدراعظم است، مرد پيچيده اى كه هنوز سمت و سوى سياسى وى مشخص نيست. قبل از اين محمدعلى ميرزا وليعهد از تبريز تلگراف تندى به عين الدوله نوشته بود كه نبايد با خواسته هاى اسلام خواهان و اصلاح طلبان همراهى كند. اين مسائل باعث شده كه عده اى عين الدوله را همراه اصلاح خواهان بدانند

ادامه متن

سخت 

سخت است اگر فکر کنی رفتارت ، کسی را آزار می دهد.لااقل کاش بگوید.

حس مثبت . . .

بدون شرح 


بدون شرح!!

تحمل 

مرغ زیرک گر به دام افتد، تحمل بایدش . . .

بازخواني يا روخواني 

گزارشي ديگر از مراسم بازخواني جامعه شناسي فرانسه در خردنامه همشهري
البته با يك مقدار لطف:

گزارشي از جلسات بازخواني جامعه شناسي فرانسه
جلسات آشنايي با جامعه شناسان بزرگ جهان كه از سوي موسسه غير دولتي چهارسوق انديشه در كتابخانه حسينيه ارشاد برگزار شد، نخستين نشست از سلسله نشست هاي خود را به جامعه شناسان فرانسوي اختصاص داد. عنوان اين نشست بازخواني جامعه شناسي فرانسه بود كه طي روزهاي متوالي سخنران هاي مختلفي به تبيين انديشه هاي هريك از جامعه شناسان مهم فرانسه پرداختند، البته بدون اين كه به عنوان بازخواني توجهي داشته باشند.در اين جلسات هر سخنران به فراخور توانايي خود مسئوليت تشريح يك جامعه شناس فرانسوي را به عهده گرفت. بدين ترتيب اميل دوركيم موضوع سخنراني سارا شريعتي در نخستين روز نشست (سوم اسفند) بود كه پس از آن هم ناصر فكوهي درباره پير بورديو سخن گفت. فرح تركمان سخنران مدعو به اين نشست براي بررسي انديشه هاي ريمون بودن در چهارم اسفند بود. پس از اين در 10 اسفند امير نيك پي درباره ادگار مورن سخنراني كرد.امير هوشنگ افتخاري راد در يازدهم اسفند با عنوان نقد زندگي روزمره به بررسي ديدگاه هانري لوفور پرداخت و آخرين نشست اين مجموعه در هفدهم اسفند هم ميشل فوكو از نگاه حسين كچوئيان بود.

متن كامل

غربت 

جدا از همه حرفها و سخنهای گفته شده، فارغ از اینکه الپر راست گفته یا نه، جدا از لحنش که خوب نبود برای یکی ناراحتم و شاید هم تا حدی نگران، برای همسر افشاری ؛ نمی دانم ولی تنها اگر یک مقدار خودم را جای او بگذارم .... .
آنقدر و حشتناک و ناراحت کننده است که . . . .

پیشرو 

اگر به حرکت پیامبر و علی درزمان خودشان به عنوان پیشروانه ترین حرکت موجود نسبت به اجتماع و زنان نگاه کنیم، انوقت می توانیم به عمق حرکت رو به جلوی انها با انتهای سعی و توانشان پی ببریم.


منظور را رساندم؟
این قریب به مضمون جملاتی بود که امروز در حسینیه ارشاد دکتر اقاجری عنوان کرد.

خبرهایی خوشی در مورد برنامه بعدی که جامعه شناسان آلمان باشد در راه هست.
انشالله استادهای خوبی خواهند امد.

امروز با خواهرم رفتیم جلسه دفاع سمیه خانم، خواهرم پس از یک وقفه هشت ماهه دوباره داره از خانه بیرون می اید.

دوست داشتن از عشق برتر است 

برتری دوست داشتن نسبت به عشق از زبان دکتر علی شریعتی، یادم می اید نامه ای از دکتر در همین باب در جامعه نو چاپ شد، آن را هم اینجا خواهم اورد
«
عشق در غالب دلها در شکل هاو رنگهای تقریبا مشابهی متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است اما دوست داشتن در هر روحی جلوه های خاص خویش دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه ها هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و عطری ویژه خویش دارد میتوان گفت که به شماره هر روحی دوست داشتنی هست0
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست0
عشق همان جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن "و "اندیشیدن " نیست 0 اما دوست داشتن در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشاق می برد0
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در "دوست" میبیند و می یابد0

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی بی انتها و مطلق0

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن0

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد0

عشق خشن است و شدید،در عین حال ناپایدار و نا مطمئن و دوست داشتن لطیف و نرم است و در عین حال پایدار و سر شار اطمینان 0
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر 0

از عشق هر چه بیشتر می نوشیم سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر تشنه تر 0

عشق هر چه دیر تر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر 0

عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند 0 و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد.
عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست0

عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی و روح تاجرانه و یا جانورانه آدمی وچون خود به بدی خود آگاه است آن را در دیگری که می بیند از او بیزار میشود و کینه بر می گیرد 0 اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزیزتر می خواهد و می خواهد که همه دل ها آنچه را او از دوست در خود دارد داشته باشند0 که دوست داشتن جلوه ای از روح خدایی و فطرت اهورایی ادمی است و چون خود به قداست ماورائی خود بینا است آن را در دیگری که میبیند دیگری را نیز دوست می دارد و با خود آشنا و خویشاوند می یابد 0

در عشق رقیب منفور و حسد شاخصه ی عشق است چون عشق،معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور میگردد اما دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است یک ابدیت بی مرز از جنس این عالم نیست 0

عشق ریسمان طبیعت است و سر کشان را به بند خویش در می آورد تا آنچه را آنان به خود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس میدهد و آنچه را مرگ می ستاید به حیله عشق بر جای نهند که عشق تابان ده مرگ است 0 و دوست داشتن عشقی است که انسان دور از چشم طبیعت خود می آفریند خود بدان میرسد خود آن را انتخاب میکند.
»
{برای او که هیچ احساسی نسبت به من . . . ؛ }
تکمله: بدون هیچ حس مثبت در او؛ اما من . . .

php 

به دنبال یک نفر برنامه نویس php هستم تا در پروژه ها همکاری کند. اگر هستید و یا سراغ دارید برایم رزومه بفرستید. ممنون میشوم.

اندرز 

مرا پیر دانای مرشد شباب
دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه بر خویش خودبین مباش
دگر آنکه برغیربدبین مباش

تکمله : دیشب خدمت استاد ملکیان بودم، صحبتهای خوبی شد، هم از نداشتن و نخواستن ، هم از عدالت و حقیقت و عشق(محبت بی حساب).
جایتان خالی
سعی می کنم مفصل تر بگویم..

اسم 

اسم هر چیزی چنان کان چیز هست
تا به پایان جان او را داد دست

برای هر وجودی نشانه ای هست، و نامی که در اندرون حکایتی از ان مسمی در دل دارد.
هر اسم نشانه ای در دل دارد و چه بسا نشانه هایی که وضوح ان مسمی را جلالت بخشند.
بسم الله الرحمان الرحیم؛ رحمانیت و رحیمیت او را در نامش به بزرگی می بریم ، هر لقب نشانه ای است و نمایه ای از هدفی در نهان، نشانه ها در زندگی به وفور یافت می شوند و هر یک در نهان خویش از عمقی پرده بر می دارند.
خدا آن زمان که اسماء را به انسان آموخت، بر او این ودیعه را هم هبه کرد، تا بتواند اندکی از ان صفات را در خود متجلی سازد، و شاید اینگونه نشانه ها نیز برای انسان معنایی دو چندان یافت و اسم دارای بار امانتی شد که در خود گوشه ای از ان بار امانت را متجلی می سازند.
بیراه نیست ان سفارشی که شاید در دنیای به اصطلاح مدرن شده، به فراموشی انگاشته می شود که درنامگذرای فرزندانتان "اسم"نیکو را فراموش نکنید، که اسم بی تاثیر نخواهد بود.
نام من ابوذر است. ابوذر، من را به یاد صحرای ربذه می اندازد، به یاد ابوذر زمان، هزاران حرف و سخن در پشت ان میبینم، هزاران نشانه که آسایش مادی را برایم سخت تر می کند و ... .
کمی خنده دار نیست، انسان به اصطلاح مدرن شده و این حرفها ؟
اما هست، نام من، نام شما، جدا از حرفی برای نامیدن، نشانه ای از وجود است، و نگاهی به درون، دیده اید بعضی ها از نام خویش ناراضی اند، خود را به نام دیگری می خوانند؛ چرا؟ فکر می کنم در کنه ان معنای آن بار مفهومی را نمی کشند! و شاید به دنبال بار عظیم تری در زندگی می گردند، نمی دانم . قبول . نام و یا دانستن نام هیچکدام به خودی خود ارزشی ندارند، که هر کدام می توانیم با نامی موجودیت مادی بیابیم؛ اما هر اسم ارزشی دارد، که همراه با مسمی آن منشا شناخت فراوانی هست؟ به نظر شما نیست؟ نامها به دنبال خود ریا و تزویر را در جامعه تسری نمیدهند، که بعضا در پشت نامهای اشکار و پنهان دو رویی و ریا، خود را تکثیر می کند. بستگی را نمی دانم، اما این که قوام دهنده جمع مومنان است را معتقدم.

سخت 

این متن هم جواب دوست دیگری است، بی نام که سعی دارد در پشت حرفهای خوبی که می زند، پنهان باشد، شما از او بپرسید چرا؟

«به قصد نوشتن خیلی چیزها اومدم،اما بحث جدیدتون که راه انداختید بد جوری داغم رو تازه کرد.1.شیعه یعنی مشایعت کننده ی عملی اهل بیت و حالا که ما به برادران اهل تسننمان، ایراد میگیریم،تا حالا نگاه کردیم که خودمون حتی به اندازه ی ذره ی در زندگیمان از ائمه تاسی نمیگیریم.هیچ وقت نگاه کردیم که همون مقدار عمل رو که اهل تسنن دارند،اون خدای حاضر و ناظر ،اون شوق دوستی، به ندرت در زندگی جاریمان داریم. وقتی ایات خدا رو نگاه کنی خدا هیچ کس رو به واسطه ی ایمان در بهشت جاودان نمی کندد.عمل.عمل.عمل
2.ادم زمانی ادم است که به او بدهند و او با اختیار احسن رو که نزد یگانه است انتخاب کند.امتحان سخته و در کنج خلوت به دست نمی اید.علی گونه باید بود. گفته بودید که اولی رو ندارید وبقیه هم اما بدانید در امتحان شیطان زینت ها را در پیش چشمانمان می اراید،انها که اکنون در این دنیا به دنبال پست و مقام و مدرکند شاید از ابتدا اینگونه نبوده اند.سیاست شیطان گام به گام است.فقط خدا کند که از گروه صم بکم عمی نباشیم.و دیگر اینکه خط کشیدن روی صورت مسئله جواب نیست و وقتی اسب نداری امتحانی شروع نشده،امتحان زمانیه که اسب داشته باشی و یه جور دیگه ببینیش
چشم ها را باید شست.جور دیگر باید دیدباید همه جا خدا رو ببینید، امتحان با ساختن خودت شروع میشود، از لحظه ای که تصمیم می گیری شدن رو اغاز کنی وارد میدان میشی. پله پله. سخته سخته و سخته»

آیا می شود؟ 

اینها حرفهای سید هست در جواب این پست

خیلی تمرین میخواهد خیلی تقوا می خواهد خیلی بی قیدی به دنیا می خواهد خیلی چیزها می خواهد! فقط اولی و دومی نیست ... در ظاهر می گوییم خدا و آخرت و ایمان اما آیا در عمل حاضریم زیبایی هایمان را، دلبستگی هایمان را اموالمان را پایگاه و داشته های اجتماعی و اقتصادی مان را همه را نادیده بگیریم همه را بسپاریم و برویم. امتحان خدا را نادیده گرفته ای، خدا می دهد بهترین ها را می دهد و آنگاه است که این حرفها را فراموش می کنیم، غره و سربلند هم خود را هم خدا را فراموش می کنیم. مگر نبوده اند نمونه های بسیار زیادش! قبول دارم بوده اند و و هستند کسانی که هدف را نخواستن گذاشته اند، اما چه اقلیت ضعیفی!!.. امشب هم خودم تکانی خوردم اما می دانم و دردا که می دانم فردا روز از نو روزی از نو؛ فراموشکاری و روزمرگی و دویدن پی دنیا و ظواهرش! با خود می گویم اگر این فراموشکاری ها نبود اصلا پیشرفت و تغییری بود؟ اگر همه اینگونه بودند و دل به دنیا و زن و بچه و کشتزار و زیباییش و اسب و ماشین و موبایل و داشتن و خوردن و... نمی بستند، جهان تغییری کرده بود؟ مع الاسف باز از خود می پرسم این تغییرات، این مدرنیته لعنتی، این دنیای سکولار، این تجدد و صنعت چه نفعی و چه رشدی در اخلاق و کمال و معنویت انسان داشته است؟ راستی نمی شود هم فرجام راداشت هم این جارا؟ نمی شود به اینجا نه به عنوان هدف بلکه به مثابه وسیله ای نگاه کنیم که ما را در نیل به فرجام نیکو مدد رساند؟ نمی دانم سردرگمم همه سردر گمیم! این کلام خداست اما انگار باور نداریم برای ماست! بر این باورم که می شود شاید نه برای من! چگونه می شود باور کنیم که می شود!!! حتی برای من

سلام 

سلام قولا من رب رحیم . . .
و سلام آغاز یک راه است، راه انسان شدن . . .



چرا بی نام؟



چون شوم خاک رهش دامن بیافشاند زمن
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند زمن

می شود . . . 

سيد میشه نخواست، از اولی و دومی در ابتدا بگذریم، می شود به بقیه توجهی نداشت، می شود هدف را نداشتن و نخواستن گذاشت، می شود زندگی را با نداشتن و نخواستن رنگین کرد، ولی اگر خدا ارزانی کرد حرفی نیست، به شرطی که نخواهد تمام زندگی را بگیرد، نخواهد هدف بودنت شود. می شود باشد به شرطی که به نیاز نیازمندش برسد. البته اشاره تو را قبول دارم، در دنیای ایرانی ما پس از ازدواج خیلی چیزها عوض می شود، اما اینجا هم مثل خیلی جاهای دیگه اگر بخواهی زندگی مشترک داشته باشی به طرف مقابلت هم بستگی داره، یعنی نمیشه ادمی پیدا کرد که به این نخواستنها و نداشتنها پایبند باشه؟
می شود، اما سخت هست، از هر دو طرف، اما خیلیها را خواندم و دیدم که بودند و داشتند، دارند و هستند، می شود اما پیدا کردن اهلش سخت است، سخت . . .
نمونه هایی دیده ام از همین ادمهای خوب دور برمان، ادمهایی که اگر بگویم بیشترمان به نوعی میشناسیمشان . . .

فرجام 

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ «14»
دوستىِ خواستنيها(ى گوناگون‏){محبت چیزهای گوناگون} از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار(ها) براى مردم آراسته شده‏، (ليكن‏) اين جمله‏، مايه تمتّع زندگى دنياست‏، و (حال آنكه‏) فرجام نيكو نزد خداست‏. «14»

اولی را که فعلا ندارم ، دومی را هم بالطبع نخواهم داشت، سومی را علاقه ندارم، چهارمی را در خور خودم نمی دانم، دنبال پنجمی و ششمی هم نیستم، هفتمی هم مال اهلش که من نیستم، امیدوارم با همه این نخواستن ها و نداشتنها آخری را بدست بیاورم.

دولت متفاوت 

این سرمقاله روز 5 شنبه شرق هست، با گفتاری جالب از جناب پور نجاتی:

«وزراى نوشيروان در مهمى از مصالح مملكت انديشه همى كردند و هر يك از ايشان دگرگونه راى همى زدند و ملك همچنين تدبيرى انديشه كرد. بوذرجمهر را راى ملك اختيار آمد. وزيران در نهانش گفتند: راى ملك را چه مزيت ديدى بر فكر چندين حكيم؟ گفت: به موجب آنكه انجام كارها معلوم نيست و راى همگان در مشيت است كه صواب آيد يا خطا، پس موافقت راى ملك اولى تر است تا اگر خلاف صواب آيد، به علت متابعت از معاتبت ايمن باشم.
خلاف راى سلطان راى جستن
به خون خويش باشد دست شستن
اگر خود روز را گويد شب است اين
ببايد گفتن: آنك ماه و پروين»
(گلستان سعدى، باب اول: در سيرت پادشاهان)
«متفاوت بودن»! مسئله اين است!
متن کامل



دارم تعاریف توکل را با معنایی که دکتر کدیور گفت و معانیی که سه شنبه شنیدم مقایسه می کنم چقدر تعاریف و تسلط به موضوع میتواند مفاهیم را دگرگونه معرفی کند.



لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ خداست‏. و اگر آنچه در دلهاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به آن محاسبه مى‏كند . . .

بهار نارنج 

چه مستيي مياورد اين عطر بهار نارنج.
هوش از سرم برد، جاي شما خالي.
به قولي:

از باغ هاي شيراز عطر بهار نارنج
آرد پيام مستي بر جان هوشياران

البته با اين تفاوت كه اگر از هوشياران باشماين مستي را درشيراز تجربه نكردم
--
تكمله: پرده داری تا کی؟ من هم نمی دانم.


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد