رمضان سال 80 بود، می دانستم در مدرسه کوثر برنامه هست اما تا به حال نرفته بودم، دکتر کدیور برنامه داشت، شب احیا بود، من هم رفتم، خیلیها برای دکترامده بودند و بعد از سخنرانی بلند شدند، اما می دانستم مراسم شب قدر را دارند، دکتر کدیور تازه از زندان بیرون امده بود، مراسم خوبی بود بدون ریا با ادمی که کیف می کردی پشت سرش آمین بگی از اونهایی که خیلیها ازشون تعریف می کردند، از اونهایی که بزرگانی اونها را به بزرگی توصیف کرده اند. ایمان ، چیز کوچکی نیست وقتی علامه طباطبائی از این ایمان فرد تعریف کنه. (البته این را تنها برای کسانی نوشتم که حجتی غیر از خودشون هم نیاز داند.این نظر من هست، هر کس می تواند اندیشه ای داشته باشه) ، خلاصه ماندم. دعای آن شب را دکتر یدالله سحابی خواند، خدا رحمتش کند، کوچک بود و مچاله شده بود اما محکم سخن می گفت، پیر شده بود و صدایش لرزش پیری داشت اما استحکام ایمان در سخنانش موج می زد. دعا را خواند ، شب خوشی بود، خدایش بیامرزاد ...