بین من و دوستی که هر دو از دو استاد درس میگیریم بحثی بود. یکی از استادها ازاد منش، خوش فکر، اهل مطالعه تا حدی که روزنامه روزانه را ترک نمی کند، اما سنتی، دیگری ازادمنش، خوش فکر و با یک اختلاف که در دایره سنت بسته نمانده.
هر دو قران و نهج البلاغه تدریس می کنند، یکی در مسجد، دیگری در دانشگاه، صحبت از ان بود که کدام یک بهتر حق مطلب را ادا میکند، دوستم معتقد بود که روشن اندیش بهتر است، به روز سخن می گوید، خوب تحلیل می کند، اما من در مقام مقابل هنوز آن دیگری را ترجیح می دهم، نه از باب سنتی بودن، او بنا به اقتضای فکر خود هر تحلیل دینی را با روز نمی آمیزد، به دنبال آن نیست که از علی برای من راه امروز را نشان دهد، شیوهاش این است که هر مطلب را تا جایی که می تواند در حیطه خودش باز کند و شرایط آن زمان را نشان دهد، شیوه ای که امروزه برای بازخوانی متون بصورت علمی به کار میاید، او متون را در حال و هوای آن روزی خویش تفسیر می کند، و تنها به من درکی می دهد که فرد متقابل با توجه به این درک نسبت به موضوع و تبیین ان نسبت به حالات مختلف زمانی و مکانی نگاهی جامع پیدا کند، احساس می کنم کسانی که همراه با هر تفسیر متن به دنیال بازگویی تحلیلهای شخصی خویش هستند، تنها با ساده کردن کار برای بعضی از ما، نعمت درست اندیشیدن ار از ما دریغ می کنند. برای درک متون، بخصوص آنچه جامعه ما با آن درگیری بیشتری دارد، قران و نهج البلاغه تفسیری از متن که درکی درست و جامع از شرایط آن روزگار را بدهد، برایمان کافی است. تحلیل و به روز آوری را باید ذهن خلاق فرد فرد ما انجام دهد. مگر آنکه هنوز امیدی به تلاش خود نبسته و تنها به دنبال تسهیل کنندگان راه باشیم که در این صورت هنوز به معلم مفسر امروزی و به تقلید نیاز بسیارمان است .
تکمله: می پذیرم که نهج البلاغه هنوز جایگاهی در میانمان ندارد.