چه زود به سهم خواهی افتادند! آیا بهانه بدون سرپرست ماندن امت بهانه خوبی بود؟ نمی دانم پس چرا ابتدای معرکه را با دعوای اوس و خزرج شروع کردند و چرا با استناد به حرفی از پیامبر به قریشی بودند کشاندند؟ نمی دانم چرا هنوز هیچ نشده ابوسفیان حاضر شد برای علی و برای انکه حکومت به دست او برسد شمشیر برکشد! و چه جالب که علی حکومت نمی خواست ، او بارها تبری جست از حرص به حکومت.

بارها و بارها نشان داد که هدف حکومت نیست، او ساختن جامعه را می ساخت، علی با اندکی مشغول بود، پیامبر را غسل دادند و کفن کردند و در هنگامه ای که بسیاری فراموش کرده بودند که هنوز بدن پیامبر بر روی زمین است و هنوز در گور ارام نگرفته تنها به وظیفه انسانی و برادرانه خویش عمل کرد.
فارغ از تمام دعواها.
پیامبر رحمت هم رفت.
و ما پس از هزارسال ، در سقیفه مانده ایم و از هزاران معرفتی که می توانستیم بیاندوزیم، یاد بگیریم و یاد بدهیم، خلافتش را بهترین ارثیه فرض می کنیم، و به دست اوردن ان را منتهای آز و آزمندی خود می شماریم.
به نامش هرچه می پنداریم انجام میدهیم، و به یادش آنچه خود می خواهیم بر کرسی مراد خویش می نشانیم که او چنین و گفت و لا غیر.
تاریخ همیشه تکرار می شود، و ما وارثان عبرت نگرفته این تاریخ ؛ هنوز در تکرار آن استواریم که . . .

عکسها از خودم