2005-11-28

همه 

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ

هر كس -از مرد يا زن‏- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى‏، حيات (حقيقى‏) بخشيم‏، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد

شايد او رابعه بود 

او رابعه است، او كه شبانه روزي هزار ركعت نماز مي گزارد. روزها همه به روزه است و شب ها بيدار و سر به سجده. او رابعه است وقتي چراغ در خانه ندارد انگشتش را چراغي مي كند و تا صبح دستش روشن است. او همان است كه سجاده بر هوا مي اندازد و به كوه که مي رود، آهوان و نخجيران و گوران به او تقرب مي جويند.حالا تو مي خواهي به خواستگاري او بروي، به خواستگاري رابعه! هرگز، هرگز، تن نخواهد داد. كه هزار سال او را گفتند چرا شوهر نكني؟ گفت: سه چيز از شما بپرسم مرا جواب دهيد تا فرمان شما كنم.
ادامه ...

پيتوك 

امروز رفتم نمايش پيتوك را ديدم، اجرا در خانه نمايش هست
چيز خيلي جالبي نبود يه روايت خيلي معمولي و قديمي شده از هبوط، كه اصلا با روايت قشنگ و زيباي هبوط كه دكتر شريعتي بيان مي كند همخواني كه هيچ، نزديكي هم ندارد.
عصياني كه دكتر بازش مي كند خيلي زيبا و معنا دار هست بر خلاف روايت مسيحي و يهودي از عصيان و هبوط ادم.
اگر دنيا اجازه بده يك مقدار درباره پيتوك و هبوط بيشتر مرور مي كنم.


اگر مشكلات همينطور ادامه داشته باشه از شرق و يا حداقل اين قسمتي كه هستم ميزنم بيرون ، عزت نفس يه مطاعي است كه به هر دكان نيابي :)

مُهر 

اجتماع غریبی است. دلم پر است و مُهر سکوت هم برلب ...

ممنوع 

این دیگه خیلی سخته که بگویند اگر می خواهی اینجا کار کنی نباید بنویسی، جایی کار کنی که همه می نویسند اما چون نفربالایی خوشش نمی اید که بنویسی دستور میدهد که نوشتن ممنوع؛ انگار که بگویند فکر کردن ممنوع.

همیشه باید مراقب باشی ،ممکنه الان حرفی بزنی که به قبای یک نفر بر بخوره، یا تو منظورت شخص دیگری باشه اما یک نفر دیگر به خودش بگیر، بعد هم خر بیار و باقالی بارکن!

سفر 

دو روز به ارومیه رفتم و با تعدای جوان پرشور و فعال اشنا شدم، بچه های دانشگاه ارومیه، که یک گروه فرهنگی به اسم پرواز دارن، اهل کتاب و مطالعه، در این موقعیتی که دانشجوی اهل فکر و عمل کم پیدا میشه وجودشون برای خودشون و دانشگاه ارومیه غنیمت هست خلاصه جا تون خالی خوش گذشت، با تعدادیشون هم حسابی رفیق شدم.
البته بعضی ها هم حسابی تحویل نگرفتن.
خسته نباشن :)

ببر وآدم 

يه ببر با يه ادمي در اون دور دستها دوست بودن، همیشه همراه و همدل بودن، یک روز در حالیکه با هم غذا می خوردند، ادم نگاهی به ببر میکنه و میگه چرا اینجوری داری غذامی خوری؟
- چه گونه؟
- مثل گربه ها غذا می خوری؟
ببر ناراحت ميشه و چيزي نميگه بعد از چند روز ادم رو صدا ميکنه ميگه با شمشيري که داري يه ضربه به فرق سر من بزن، ادم تعجب مي کنه
- ميگه اگر نزني دوستيمون به هم ميخوره
- اخه من نمي تونم این کار رو انجام بدم، ما با هم دوستیم.
- اگر نزني خورده خواهی شد
...
ادم يه ضربه محکم با شمشير به فرق ببر ميزنه، ببر غرق خون میشه و با غرشي ميگه برو از جلوي چشمم دور شو؛ ادم مي ترسه و دور ميشه و ساليان درازی ميگذره، شايد نزديک به 10 سال
دوباره آدم يه زماني گذارش به همون جنگل ميافته
ببر ادم رو مي بينه و با يه غرشي جلوش مياد، ادم ميترسه، ببر ميگه: يادت هست زدي به فرق سرم
ادم سرش رو تکون ميده و با نگراني اون رو نگاه ميکنه ببر جدي بهش ميگه بيا جلو فرق سرم رو نگاه کن، ادم ميترسه،
ببر تاکيد ميکنه و ميگه اگر نياي کار دست خودت دادي
ادم با هزار ترس ميره جلو و دستي به سر ببر ميکشه جاي شمشير باقي بود اما سرزخم خوب شده بود
ببر غرشي ميکنه و ميگه ميبيني سرم خوب شده و اما جاي اون حرفي که زدي روی دلم باقی است
ببر غرشي ميکنه و دوري ميزنه ، ميگه اگر براي جان خودت ارزشي قائلي ديگه طرف من نيا، من دیگر عهدی به نخوردن تو ندارم.

صحبت ادم صحبت غریبی هست ...

سنت نقد ونقادى در حوزه ها 

وقتی طرف مقابل گوشی تلفن را برداشت منتظر بودم، تا برای صحبت ابتدایی با آیه الله سبحانی مسول دفتر ایشان صحبت کند، همان روال عادی که در ایران با ان رو به رو هستیم، با خیلی از افراد رده پایین هم که بخواهیم صحبت کنیم هزار و یک راه را باید دنبال کنیم و چندین مرتبه هم با مسول دفتر صحبت کنیم و الی آخر ... .
اما زمانی که گفتم با چه کسی کار دارم، طرف مقابل تقاضای چند لحظه تامل کرد و متوجه شدم خود آقای سبحانی گوشی را برداشت و با من صحبت کرد خیلی ساده همان طوری که باید باشد بدون هیچ واسطه ای، راحت و خودمانی؛ صحبت از علامه و یادنامه کردم، قرار شد بعد از ماه مبارک در اولین فرصت خدمت ایشان برسیم.
قبل از اينكه بخواهم سخنى بگويم و خود را معرفى كنم با رويى گشاده همراه با تبسم، خندان رو به من كرد و گفت مواظب وزن خود باش اگر خود را لاغر نكنى ممكن است سن و سال كه بالاتر رود خداى ناكرده مشكل دار شوى از ابتدا نوع متفاوت رفتار مشخص بود، همان رفتارى كه باعث مى شد در پيش از انقلاب دانشجويان بتوانند با ايشان ارتباط نزديكترى برقرار كنند، پس از لختى درنگ به پرسش و پاسخ با استاد پرداختيم، سخن ايشان به همان صميميتى است كه در نثر روان «فروغ ابديت» بسيارى از نسل جوان امروز و ديروز آن را تجربه كرده اند. اين نه به معناى آن است كه بخواهيم بقيه كتب و مقالات ايشان را ناديده بگيريم، اكثر كتاب ها و مقالات استاد در بين پرسش گران علوم انسانى و اسلامى بخصوص تاريخ اسلام به عنوان مرجع و منبع مورد استناد است، اما مقالات ايشان در مكتب اسلام در سال هاى پيش از انقلاب براى جوانان ديروز و فروغ ابديت براى جوان ديروز و امروز به عنوان مطالبى روان و ساده و همه فهم موقعيت ويژه اى دارد. سخن آيه الله سبحانى در جواب دكتر سروش را مى توان مويد تفاوت نگاه ايشان دانست، در اين نامه بر خلاف بسيارى كه از ابتدا سر برتكفير مقابل دارند و يا حتى خود را بسيار بالاتر از گفت وگو با طرف مقابل مى دانند، استاد باب گفت وگو را باز مى كنند و از سجاياى اخلاقى دكتر سروش بر مى شمارند.
ادامه مطلب

حواشی یک شخص 

مدتی هست در خبرها یی که می شنویم چه در موضع موافق و جه مخالف از گنجی سخنی هست، خبر جدید هم نامه های امضا شده در باره ازادی گنجی و اصرار بر وخیم بودن حال وی و دیگری بیانیه انجمن صنفی، در همین رابطه مطالب یدالله اسلامی که در وبلاگش منتشر شده گویای وضعیت دیگری است، وی از طرف انجمن دفاع از حقوق زندانیان توانسته روز جمعه با گنجی دیدار داشته باشد، و به نظر می رسد، خدار را شکر حال گنجی بد نبوده است، پرسیدم حالش واقعا بد نبود؟ گفتند بجز آسم که مدتی هست به ان دچار شده مشکل خاصی ندارد وحال و روزش معمولی هست.
فقط یک سخن ناتمام تا بماند بعدا بازش کنم؛
وقتی کسی خودش آزادی رو پاس نمی داره چه رفتاری باید با او انجام داد؟
از مفهوم کیش شخصیت می دانید؟
من فکر می کنم هر کس دچار این وضعیت بشود، تحلیل درست را ازدست خواهد داد. بخصوص اگر دسترسی به اخبار و اطلاعات درست را هم از دست داده باشد.

انار 

این عکسها را گذاشتم تا شما هم بی نصیب نمانید، این درخت انار خانه ما احتمال قوی با یک هسته انار شروع به رشد کرده، نه اینکه بقیه جور دیگری رشد می کنند، اما مسئله این است که این درخت بصورت نهال غرس نشده، و شاید بشود گفت کمی تا قسمتی خودرو هست، اما مطمئنا مزاحم نیست که سایه ای از رحمت است. در محدوده این درخت تا شعاع وسیعی درخت اناری که بار بدهد نیست، اگر هم باشد انارهای ان بزرگ نمی شود، شاید یکی از دلایل تغییر اب و هوا هم بوجود امدن این درخت هست، خلاصه امسال این درخت که فکر می کنم 9 ساله شده باشد، به نسبت بار خوبی داد و ما را از میوه بهشتی خود بی نصیب نگذارد. جای شما خالی :)



شکوفه های درخت انار



نمایی نزدیک از شکوفه ها



یک گروه از انارها در حال بزرگ شدن


این را گذاشتم که بینید انار بر روی درخت چند پاره شده از شدت... ؟
فکر می کنید چرا انار درخت بهشتی است؟




تعدادی از انارهای چیده شده


نمایی نزدیک از صد دانه یاقوت، دسته به دسته، با نظم و ترتیب ...


نوشته هاي آق بهمن درباره مذهب 

نوشته هاي بهمن دارالشفايي درباره اينكه : چرا نيم‌چه مذهبی هستم؟
فكر مي كنم نگاه نو انديشان مذهبي بخصوص نگاه كديور را كه در اين چند شب احيا ديدم، غليظ شده همين رويكرد است كه براي اخلاقي بودن رويكرد مذهبي داشتن مهم است ، در كل اينكه اخلاق مومنانه تعاريف خالص تري داره كه با حضور دين تعريف اخلاقي بودن را كامل مي‌كنه.

مرگ 

دیشب قبل از خواب یه دفعه این فکر افتاد تو ذهنم که اگر الان چشمام رو بستم و باز نکردم چه جوری می تونم جوابگو باشم و چی به سرم میاد؟
تا حالا وصیتنامه نوشتین؟ میگن برای انسان فرض است که حداقل 6 ماه یکبار وصیتنامه بنویسد، انگار به یاد مرگ بودن برای جوانترها یه کم مشکل هست، اگر اشتباه نکنم راهنمایی بودم که برای اولین بار وصیت نامه نوشتم، باید بگردم ببینم می تونم متنش رو پیدا کنم، الان خیلی جالبه تو اون سن به فکر بودم J، اما الان یه جور دیگه بهش فکر می کنم با یه ارامش دیگه، چند وقت پیش نشستم یه متن کوتاه نوشتم، متن من کجا و این وصیتنامه ملا هادي سبزواري که در سایت وب نوشت دیدمش

نديمان! وصيت کنم بشنويد
که عمر گرامي به آخر رسيد
چون­اين­رشته­عمر­بگسسته­شد
به آغاز، انجام پيوسته شد
خدا­را­دهيدم­به­مي­شست­و­شوي
بپاشيد سدرم از آن خاک کوي
بجوييد خشتم ز بهر لحد
ز خشتي که بر تارک خم بود
بسازيد تابوتم از چوب تاک
کنيدم مي آلوده در زير خاک
چو ­از برگ رز نيز کفنم ­کنيد
به پاي خم باده دفنم کنيد
بکوشيد کاندر دم احتضار
همين بر زبانم بود نام يار
نه ­شمعم­جز­آن ­مه به بالين­ نهيد
نه­حرفم­­جز ­ازعشق­تلقين ­دهيد
ز مرد و زن اندر شب وحشتم
نيايد کسي بر سر تربتم
به ­جز ­مطرب آيد زند ­چنگ را
مغني­کشد­سر­خوش آهنگ را
به خونم نگاريد لوح مزار
که­هست­اين­شهيد ره­عشق­يار
چهل تن ز رندان پيمانه زن
شهادت کنند اين چنين ­برکفن
که­اين­را­به­خاک­درش ­نسبت­است
ز دردي­کشان­مي­وحدت ­است
نبودي بجز عاشقي دين او
جز اين شيوه پاک آيين او
نديديم کاري از او سر زند
بجز اينکه پيوسته ساغر زند
الهي به خاصان درگاه تو
به سرها که شد خاک در راه­تو
به افتادگان سر کوي ­ تو
به حسرت کشان بلاجوي تو
به حق­سبو کش، بهميخوارگان
که هستند از خويش آوارگان
به پير مغان و مي ميکده
به رندان مست صبوحي زده
که­فرمان­دهي­چون­قضا­را که ­هان
ز اسرار نقد روانش ستان
نخستين و آلايشش پاک کن
پس ­آن­گاه منزلگهش خاک ­کن

مرگ چه رنگی هست؟ هر کدوم نسبت به نگاهی که به زندگی داریم در مورد مرگ فکر میکنیم، احساس های متفاوتی که نشات گرفته از نگاهمان به زندگی است، هر چقدر فکر می کنم برای خودم نگاه به زندگی عمق بیشتری پیدا میکنه، از صحبتهای دکتر کدیور در شبهای قدر بود که می گفت چرا به فرشته ها نگاه نزدیکی ندارید! شما نگاهتون به ملائک چیه؟ وقتی صحبت از جبرائیل می شه احساس نزدیکی می کنم، و خیلی نزدیکتر نسبت یه عزرائیل، احساس اطمینان ارامش و ...، جبرائیل، عزرائیل، اصرافیل، میکائیل و ... هزاران هزار همراه دیگه؟ تا حالا سعی کردید با ملائک هم حرف بزنید؟ یا جبرائیل نامت با وجود وحی همراه هست و من با نامت وحی را حس میکنم بردل تاریک من هم فرود ای ...، چه زیباست سخن با ملائک من ایشان را شدیدا ترجیح می دهم به سخن گفتن و به شفاعت خواستن امام زاده هایی که در بودنشان هزاران حرف است،اینان همگی زنده اند و حاضر؛ بگذریم سخن از مرگ بود، پس از مرگ چه امیدی می توان داشت جز به رحمت که اگر حساب رسی ملاک عمل باشد انگونه که ما خود حسابرس دیگرانیم بر ما چه خواهد رفت!! اما
« اى مولاى من
پس چگونه در عذاب بماند با اينكه به بردبارى سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه آتـش او را بـيـازارد بـا ايـنـكه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند بـا ايـنـكـه تـو صـدايـش را بـشـنـوى و جـايـش را بـبينى يا چگونه شراره هاى آتش او را دربرگيرد بـا ايـنـكـه تو ناتوانيش دانى يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينكه تو صدق و راستگوئيش را دانى يا چگونه موكلان دوزخ او را با تندى برانند با اينكه تو را به پروردگارى بخواند يا چگونه ممكن است كه اميد فضل تو را در آزادى خويش داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است و چنين گمانى به تو نيست و فضل تو اينسان معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه پرستان دارد »


بگذریم از این حرفهای درهم. انارهای خانه ما هم رسید آب دار و ترش و شیرین؛ امروز هم برای یک مصاحبه با اقا مهدی رفتیم قم و برگشتیم، یادنامه جدید هم بزودی بیرون میاد با یه موضوع متفاوت دیگه ...


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد