2005-10-09

خانواده 

صبح 5 شنبه اولین جلسه کلاس سیره نبوی بود استاد این کلاس یوسفی اشکوری هست که یک هفته در میان برگزار می شود و در هفته میانی هم جلسات سیره علوی با حضور هاشم آغاجری، جلسه اول این کلاس هم از پنج شنبه این هفته شروع می شود.
صبح کلاس که تمام شد برای مقدمات جلسه عصر مشغول بودم تا حدود یک، از این هفته که گذشت شبهای جمعه نماز مغرب و عشاء و دعای کمیل در نمازخانه حسینیه ارشاد برگزار می شود بعد از ان هم جلسات انسان معاصر و قران با حضور کدیور. پنج شنبه ساعت 5 برگشتم حسینیه، خرما یی که خریده بودم گذاشتم ورفتم محل انجمن اسلامی مهندسین که برای آیت الله غروی گرفته بودند، چند دقیقه انجا بودم و برگشتم تا با کمک بچه ها بساط افطاری را اماده کنیم :) ، تقریبا 40 دقیقه از اذان گذشته بود که بچه ها را گذاشتم و رفتم جلسه ای که خودمان ماهانه با محمد مهدی جعفری داریم در باب نهج البلاغه ، اخر جلسه بود که طبق معمول خانم طالقانی آمد و شروع به صحبت کرد بحث جالبی بود نسبت به نگاه خانواده ها به جوانان و اینکه دیگر احساس مسولیت نسبت به جوانان وجود ندارد، کلی بحث شد در صحبتها مشخص بود اغلب بزرگها هم خسته و بی حوصله هستند این دمق بودن بیشتر نسبت به خواسته های اول انقلاب و شرایط بوجود امده ان هست (کار به مثبت و منفی اون ندارم) این شرایط باعث شده خیلی ها همه چیز را به دست جامعه بسپارند و یا اینکه انقدر خودشان را در جامعه و مجموعه کارهای اجتماعی و سیاسی غرق کنند که همه چیز یادشان برود، چه انهایی که در جنگ بودند و نفهمیدند که چه گونه بچه هایشان بزرگ شده چه انهایی که درگیر کارهای اجتماعی و سیاسی بودندو این مسئله را نفهمییدند، البته نگاه مهم را می توانست و می تواند زنها در خانواده داشته باشند؛ نگاهی که می تواند مسیر را مشخص کند اما به علت همان ضعف تاریخی که مقداری به خاطر مرد سالاری رایج هست و مقداری هم به خاطر دست کم گرفتن خانمها از طرف خودشان، نقش اصلی را در ساختن خانواده کنار گذاشتند و بیشتر به جنبه های فرعی پرداختند، درحالیکه من فکر می کنم اصل خانواده هست ، ادم هر کار محکمی هم که بخواهد انجام بدهد و هر کار اصلاحی ابتدا باید بر روی ان چیزی که توان بیشتر دارد و وظیفه ساختنش را از زمان بوجود امدن ان (خانواده) به عهده گرفته دنبال کند بعد که از ان ارام گرفت به چیزهای دیگر بپردازد، البته خیلی چیزها دیگر هم در این میان نقش داشته اند، تب احساسی که در اول انقلاب به خروش امد و همه را تبدیل به ادمهای انقلابی کرد بدون انکه فهم و اندیشیه محکمی داشته باشد (از همه جریانها) باعث شد پس از فروکش کردن این هیجانات، سرخوردگی بوجود بیاید، ... خیلیها حرفها زده شد، فقط این را متوجه شده ام که نباید ارام نشست، اگر ارام بنشینی همه چیزها را فراموش خواهی کرد باید تلاش و کوشش کرد تا سطح اگاهی و فهم بالا برود ، بنا به ان تفکری که فرد به ان وابستگی دارد... اما این سوال برای من خیلی جای ابهام دارد که چرا فرزندان نسل دیروز کمتر با ارزشهای معنوی پدران و مادران خویش همراهی و همدلی دارند؟ همه مولفها را قبول دارم که از جهانی شدن شروع می شود به جهانی شدن ختم می شود، اما انان که سودای درست کردن جهان و صدور انقلاب و مفاهیم ان را داشتند، در هر نگاهشان ایا فراموش نکردند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اینان دیروزشان به سودای کمال عالم گذشت و امروز فرا رویشان بعد از خرابی شهرهایشان خانواده های فراموش شده به چشم می خورد، ما هم بدون انتقال تجربه های گذشتگان مانده ایم و فردایمان بیشتر به جوششی که داریم وابسته است ... .
ساعت حدود 1:30 بود سر همت تقاطع شریعتی پیاده شدم و حدود 40 دقیقه پیاده روی و فکر کردن را با وجود خستگی در ادامه داشتم، خوشحالم هنوز کور سوی امیدی را احساس میکنم. باید کوششهایمان را جمعی ادامه دهیم. ...
یار دوست دارد این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
تكمله: تاكيد من تنها بر مهمتر بودن نقش زن در خانواده بوده نه اينكه بخواهم از مرد سلب مسوليت كنم، معتقدم مرد هم بايد حضور جدي داشته باشد.


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد