2005-09-14

به ياد حاج داوود كريمى 

تا همين چند سال پيش صبح ها هر روز با يك دوچرخه شماره ۲۸ مى آمد اينجا. پايين تر از صالح آباد سر كارگاه تراشكارى، از كجا؟ نازى آباد. البته غير از اين چند سال آخر كه يك پيكان مدل پايين گرفته بود. (كه گويا آن هم مال خودش نبود) صندوق عقب پيكان هم هميشه پر بود از مواد غذايى براى پخش كردن در جاهايى كه مى دانست و چهار ليترى بنزين براى در راه مانده ها و يك سيم بكسل كه هر ماشينى كه برايش چاره اى نبود را تا يكجا برساند. باصفا و ساده و پر از خلوص. اين تعاريفى است كه همسايه هاى حاج داوود كريمى در برنامه اى كه ديروز در اولين سالگرد وى در مسجد صاحب الزمان برگزار كردند، مى گويند. مسجد صاحب الزمان، در دهكده توحيد كمى بالاتر از بهشت زهرا نزديك صالح آباد، ديروز شاهد مراسمى خودمانى و بى ريا از طرف همسايگان و دوستان دور و نزديك سال هاى حاج داوود بود. تراشكارى حاج داوود در آن محدوده محلى سرشناس است كه هر كس مى توانست براى درد دل و يا ديدن سردار لشكر حاج داوود كريمى دمى را در آنجا بگذراند. آنهايى كه خبر شده بودند، حضور داشتند. سخنران مراسم، ميامى معلم و دوست ديرين حاج داوود در نازى آباد بود. حاج داوود بر نهج البلاغه خيلى تاكيد داشت و بارها او را مى ديدى كه در حال زمزمه خطبه اى از نهج البلاغه بود. او سپس با سخن گفتن درباره رفتار اخلاقى حاج داوود اين نكته را گوشزد كرد كه هركسى در سلامت اخلاقى و در حال تحصيل و تهذيب نفس بميرد، فردى شهيد محسوب مى شود. او با اشاره به سخنان حضرت امير درباره آمادگى براى مردن از زبان ايشان تاكيد كرد براى مرگ بايد سه چيز را در نظر گرفت.۱- به جاى آوردن واجبات و اداى دين هايى كه بر عهده است.۲- پرهيز از محرمات۲- جامعيت بخشيدن به صفات برجسته.خسروى وفا رئيس فدراسيون جانبازان و از همرزمان حاج داوود در مراسم بود.•آقاى خسروى وفا! از حاج داوود چه به ياد داريد؟خسروى وفا: خيلى صحبت ها مى شود اما بزرگى واقعى افراد مغفول مى ماند.•از همان بگوييد، از همان چيزى كه بيشتر احتياج است بدانيم.آخرين بارى كه او را ديديم حدود يك سال و نيم قبل از اين اتفاق بود؛ در خانه حاج عبدالله محمودزاده. چند سالى بود او را نديده بودم، فرمانده من بود.هميشه با زبان طنز صحبت مى كرد. حتى در سخنرانى هاى رسمى هم زبان طنز داشت. به او گفتم حاجى كارگرتم (تكيه كلام من است)، حاجى خنديد و گفت: خدا هم كارگر است (اين را در روايات هم داريم). همچنان دستش در دستانم بود، دست هاى پينه بسته اش همانگونه بود كه در پيش از انقلاب ديده بودم.گفت آن زمان كه امام بود همه مى گفتيم ما همه سرباز توييم خمينى اما الان اگر او بود ما همه ديگر سردار شده ايم و مى گوييم ما همه سردار توييم خمينى. از اينجا مشكل ما شروع شده است.
اصل متن


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد